شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شب مهتاب

ماه همدست شده بود 

با تمام دلتنگی های زمین 

می تابید و 

میرقصید روی تن دیوار


و سرباز ، 

درد میکشید از دوری او 

از دوری رخ مهتابش 


اما ماه سر لج داشت

پشت ابرها میلغزید

و سرباز بیشتر درد می کشید 

سکوت شب زخمی شد 

از ناله وحشیانه یک گلوله 


ماه  می تابید 

تن دیوار سرخ بود 


برای یک نفر 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد