شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

من باورت دارم، توام خودتو باور کن (معلمانه۴)

بهشون گفتم یادم بندازید هفته بعد بهتون بگم توی صورت هرکدومتون چی رو خیلی دوست دارم 

دیدم  هی بی قرار شدن واسه شنیدن درسو گوش نمیدن شروع کردم به گفتن 

گفتم چال گونه معصومه وقتی میخنده 

چشمای زینب وقتی با خجالت نگام میکنه 

صورت کوثر وقتی با دقت سعی میکنه توضیحاتمو گوش بده

خنده های کیمیا وقتی با صدای بلند میخنده

چشمای ایسا که شیطنت و اعتماد به نفس ازش میباره 

صورت خدیجه که خیلی خیلی معصومه

خنده های فاطمه با این که خیلی کم میخنده

چشمای نرگس که همیشه شوق دارن 

چشمای اون یکی معصومه که همیشه کلاس و با شیطنتاش بهم میریزه


من به دخترام و توانایی شون ایمان دارم ولی باید کاری کنم که خودشونم خودشونو باور کنن:)

نظرات 1 + ارسال نظر
یولداش شنبه 29 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 09:37 ق.ظ

درود بر شما استاد نمونه ، آموزگار شایسته
باور کنیدسخن گفتن ازشمابرای انسان غرور می آورد! چنان از ارتباط تان با دانش آموزان صحبت میکنید که انسان به وسوسه می افتد کاش دانش آموز آن کلاس بودم . آشنائی با شما برای بنده افتخار بزرگی بود .
درتمام مراحل زندگی برایتان آرزوی سلامتی و آرامش خواهانم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد