همیشه سعی کردم دوست خوبی باشم ، اونقدر خوب که همیشه و هر جا و برای هر چیزی دوستام بتونن روم حساب کنن . اونقدر سعی کردم همیشه برای دوستام باشم که فکر کنم اهمیتمو تو زندگیشون از دست دادم ، شدم یکی از روزمرگی های زندیگشون ، من هیچوقت اجازه ندادم کسی برام دلتنگ بشه ، میدونید چرا ؟؟ چون همیشه بودم ، همیشه به همه زنگ میزنمو حالشونو میپرسم باهمه مشغله ای که دارم ولی حواسم به همه دوستام بوده و هست . برای همین کسی فرصت دلتنگ شدن پیدا نکرده چون تا به من فکر میکرده من کنارش بودم .
چن وقت پیشا یه اتفاقاتی افتاد و یه حرفایی شنیدم که باعث شد این عات و ترک کنم ، که برای همه نباشم ( البته هنوز کاملا ترکش نکردم ) که همیشه نباشم ، که همه ازم بی خبر شدن و میدونید جالب چیه ؟ هیچ کس متوجه نبودنم نشد ! هیچ کس !
بعد از مدت ها یکی از اونایی که هر روز بهش زنگ میزدم و فکر میکردم اگه من نباشم دلش برام تنگ میشه بهم زنگ زد !
خدایی نکرده فکر نکنید دل تنگم شده بودا ، نه ! ایشون برای یه کاری کمک میخواستن ! تازه من متهم شدم به بی معرفتی و این که جدیدا خیلی خودمو میگیریم ! تازه جالبتر قضیه میدونی چیه ؟وقتی بهش گفتم معذرت در این زمینه نمیتونم کمک کنم ، گفت مامانش کارش داره و دوباره خودش بهم زنگ میزنه و الان از اون موقع تقریبا یه ماهی میگذره!
ü نمیخوام اول سال 91 رو با دلخوری شروع کنم ، برای همین اینارو نوشتم . اینارو نوشتم که بگم همه چیز و فراموش کردم،میخوام زندگی مو از نو بسازم و میخوام تو انتخاب دوستام بیشتر دقت کنم و البته میخوام به اونا هم فرصتی بدم تا برام دلتنگ بشن !
ü امروز هر چی کینه و خاطره بد از سال 90 داشتم نوشتم روی یه کاغد ، کاغذم تو حیاط پای درخت توت مون خاک کردم. 91 قراره برای من خیلی چیزای خوب همراه داشته باشه ، پس پاکه پاک میرم به سمتش .
ü مخاطب خاص تو زندگی من خداس ! مهم نیست روی زمین نیمه گمشده ندارم ، اخه من از وجوده پروردگارم به وجود اومدم پس خودش گمشده منه ، اگه تو نوشته هام حرفی از مخاطب خاص میاد فقط برای اینه که میخوام برای نوشته های زمینی یه سوژه زمینی داشته باشم . البته باید بگم تمام کسایی که همیشه بهم سر میزنن مخاطب خاص نوشته های من هستن ، اما تو زندگی شخصیم جز خدای خودم مخاطب خاص ندارم .
ü نوروز روز لبخند های بی بهونه اس، ارزو میکنم تو این روز تو دل هیچ کس غم نباشه و دلش تنگ نباشه ؛ اگه برای فردا دلت گرفته چشماتو ببند و به مخاطب خاص بگو سپردمش به خودت ! اونوقت فردا برات یه معجره پیش میاد و اونوقت لبخند هم بی بهونه مهمونن لبهات میشه .
شاد ترین نوروز
رو براتون ارزو میکنم و میخوام بدونید
شیرین ترین عیدی برای فردا
لبخندهای شماش ! پس برای فردا عیدی من یادتون نره !
عکس برای هفت سین سال 90 خودمونه ، هنوز برای امسال رو نچیدم؛ همین که بچینم عکسشو میذارم ، اون کتابی هم که گذاشتم شاهنامه فردوسیه :)
" نـــــــــــــوروزتان پـــــــــیروز "
هی مخاطب خاص دلگیرم
نه از تو ؛ از روزگار
که تو را از من جدا کرد !
بوسه میخواهم
داغه داغ ،
این روز ها لبانم یخ زده اند !
***
تنم آتش گرفت زیر داغی لبانت ،
در آغوشت ارامم کن !
هی مخاطب خاص
دیوانه نفس نفس هایت میشوم
وقتی در آغوشت مرا می فشاری !
1- موندم به این دوست عزیز چی بگم :
باور کنید من فقط برای این که سبک نوشته هامو تغییر بدم از مخاطب خاص توش حرف زدم !
2- گاهی وقتا فکر میکنم هیچ کدوم ادمای دور و برم منو اصلا نمیشناسن ! البته کاملا هم درست فکر میکنم !
3- میدونی مخاطب خاص عزیز خسته شدم انقد جاتو خالی نگه داشتم تا بیای ! اومدی اومدی نیومدی ام خیلی مهم نیس ! تو جاده قدم زدن ، زیر بارون دویدن ، به بهار لبخند زدن و عاشق بودن رو تنهایی ام میشه انجام داد و لذت برد !
4- امروز با همکارم بحثم شد به خاطر این که هر ماه سرم خلوت تر بود و بهش لطف میکردم و برای یه مسأله ای کمکش میکردم . این ماه که مشغله داشتم و نخواستم کمکش کنم رو به روم وایساد و از حقش حرف زد ! منم بهش گفتم اگه فک میکنی حقی داری برو از همونی که باید بگیرش نه از من که از سره لطف 4 ، 5 ماهه دارم کمکت میکنم !
البته دلگیرم از این موضوع که باعث رنجش کسی شدم ولی لطف مکرر میشه حق مسلم ! از اونجایی که من عادت دارم بی منت به بقیه کمک کنم مثه این که خیلیا پر رو شدن ! باید یه خونه تکونی تو محیط کارم انجام بدم !
5- تو این چن وقته که تو همه شعرام از مخاطب خاص حرف زدم خیلیا داوطلب شدن که مخاطب خاص شعرا باشن ولی خب هیچ کدوم خاص نبودن !
تقریبا یه هفته پیش یکی از دوستان که خیلی دوسش دارم ازم خواست تا پیدا شدن مخاطب خاص شعرام به اون تقدیم بشه . به خاطر این که خیلی برام عزیزه و بی منظور بود ، تز این به بعد تا پیدا شدن مخاطب اصلی شعرا تقدیم میشه به نوید عزیز که همیشه حمایتم کرده ، بی منت و بی منظور :
هی مخاطب خاص
دلگیر نباش که در آغوشت میخوابم ،
از کودکی هرگاه ارام بودم
چشمهایم بسته میشدند !