ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
همه می گفتند زشت است، می گفتند دختر به این زشتی چه شانسی داشته که شاهزاده عاشقش شده است، میگفتند جادوگر است و شاهزاده را سحر کرده است ؛ اما خودِ شاهزاده می دانست هیچ کدام اینها نیست.
بازم دیر رسیدم به کلاسم .وقتی از در کلاس رفتم تو مثه همیشه ردیف اول کلاس نشسته بود ! آخه پسرم انقد خر خون !
منم مثه همیشه رفتم آخر کلاس نشستم . حوصله جزون نوشتن نداشتم از طرفیم هوای بهار و اتاب گرم از پشت شیشه و حرفای خواب اور استاد و ... ِ چشام باز نمیشد ولی اون برعکس من با دقت تمام به حرفای استاد گوش میداد و همه حرفاشو مینوشت !!!!
من سرم رو نیمکت گذاشتم اصلا نفهمیدم کی خوابم برد !!!! صداش رومیشنیدم که صدایم میکرد ! چه خواب عجیبی بود ! یهو حس کردم چیزی به شانه ام خورد .از خواب پریدم دیدم با جزوه اش به شونه ی من میزنه که بیدارم کنه
!
کلاس تموم شده بود و همه رفته بودن .
-هر چی صداتون کردم بیدار نشدید مجبور شدم با جزوه بزنم به شونو تون !
تشکر کردم و وسایلامو جم کردم برم که گفت این جزوه این کلاسه .همرو براتون نوشتم. گونه هاش سرخ بود دستاش میلرزید خیلی نگران بود . جزوه رو گرفتم و تشکر کردم و رفتم به سمت در کلاس . با خودم فکر میکرم یعنی اونم دوستم داره
؟؟؟
- ستاره ؟؟
ار تعجب شاخ در اوردم !!! بار اول بود من رو با اسمم صدا میکرد!نگاش کردم
- میشه با هم بریم ؟؟؟؟؟
پایان
پ. ن ۱ : این داستان کاملا خیال بود .
پ.ن.۲ : دانشکده ما فقط دخترونه اس