ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بعضی وقتا میام خونه، همون جای همیشگی که دراز میکشیدی رو نگا میکنم، دلم برات تنگ شده ، بابا خسته ام . از وقتی رفتی دختر بودن و فراموش کردم، دارم سعی میکنم ، مرد خونه باشم :(
ولی من کجا و تو کجا ؟
بابا لیلا با این که هیچ وقت باهات حرف نمیزد و درد و دل نمیکرد، این روزا بهت نیاز داره، من نمیتونم جای خالیتو براش پر کنم، به خاطر من و مامان بغضشو قورت میده؛ مامان دلش برات تنگ شده و دور از چشم من و لیلا گریه میکنه و جلوی ما میخنده که ما نفهمیم چقد دلتنگه؛ رضا بعضی روزا انقد بغض داره که میره تو حیاط یه ساعت میشینه و بعد که میاد تو چشاش سرخِ سرخ ، اما به ما میگه قرص سرما خوردگی بهم بدید ؛ و من جرئت ندارم ذاجبت حرف بزنم، با این خودم دلتنگتم و دوس دارم بیام سر مزارت ، نمیام و نمیزارم بقیه ام بیان، هی سعی میکنم حواسشونو پرت کنم ولی چه فایده، باز نبودنت میاد و اشک هر 4 تامونو در میاره :(
بابا ، ما رو به کی سپردی و رفتی ؟ حالا دخترات برا کی ناز کنن که نازشونو بخره ؟ بابا ناز کردن دخترونه از یادم رفته؛ غم نبودنت من و مرد بار آورد ، اما مرد بودن سخته، بغض و قایم کردن سخته :(
بابا کاش میشد بر گردی:(
روزهایی که واسه هیشکی غریب نیست
مراقب خودت باش
ندا جان واقعا منم اشکم در اومد.من چون خودم به پدرم زیاد وابسته نیستم نمی تونم این همه درد و درک کنم.خیلی سخته که بخوای یه تنه بار این همه سختی رو به دوش بکشی.فقط می تونم بگم صبر کن...و از همون کسی که اسمش خداست بخوا ارومت کنه...
دوست نازنین خدا روحت پدرتو شاد کنه
و صبر به شما و خونواده گلت بده
عین همه این روزهای ِ من ...
دارم مرد میشم
مردی با تمام نیازهای زنانه اش برای داشتنت دست و پا میزند
کاش میدیدی آقا جون...:(