شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

سبز


به انتظار قدم هایت سبز شدم ؛

وقتی شنیدم که می آیی!!!


جمعه 9/10/1390

for Mr. Shalchian

عادت

 

 

شاید آدمیزاد نیستم ؛ 

که نبودت عادتم نمی شود !

ســــــــــــــــایه



سایه ام هم کوتاه شد ؛

وقتی تو رفتی !!!


من اومدم!!!

من اومدم

.

.

.

.

.

.

سلاممممممممممممممممممممممم



میدونید من کلا زود به نتیجه میرسم الانم به نتیجه رسیدم

تو زندگی من همه چی ارومه، فقط کمی خسته بودم که تا دو سه ماه دیگه خلوت میشم و خستگیم در میره 

مرسی از نیلوفر نازنینم رضای مهربون و خیلیای دیگه که تو این مدت تنهام نذاشتن ، البته بیشتر از  همه  میخوام از بابک تشکر کنم . یکی از بهترین دوستانیه که داشتم و تو این مدت که خیلی لطف داشت بهم .

مرسی از مهربونیه همه


میگم که من که نبودم که دریاچه ارومیه یادتون نرفته ؟؟


سکوت


سلام

چن وقتیه که دلتنگم، خسته ام و غمگین .

تو تمام این روزا یه ورق و خودکار آبی همدمم بودن ، حرفامو گفتم و اینجا نوشتم ولی حالا میخوام یه فرصتی به واژه ها بدم که نفس بکشن که خستگی شون از حرافی من در بره !

این چن وقته نه که نباشم هستم ولی چیزی نمینویسم ، نه که ننویسم مینویسم ولی تو وبلاگ نمیذارم نه که نذارم فقط یه مدت کوتاه نمیذارم .

زود برمیگردم!

بهم فرصت بدید با دلتنگی مو واژه هایی که تو گلوم خفه شدن کنار بیام.

قول میدم وقتی برگشتم خیلی قوی تر باشم



این مدت هم به همتون سر میزنم و جواب تمام نظراتو میدم فقط وبلاگ به روز نمیشه


عاشقتونم

فعلا