شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

برف


تا وقتی تو هستی که دستانم را بگیری،
 آرزو میکنم هر روز زمین بخورم!
کاش تابستانها هم برفی بود !



برای بچه های گروه جوانان ایران زمین !

دریا

قلبم روی شن ها بود !

لمس کرد دستم

   در حسرت گرمی دستت

                        سردی دستان موج را !

   قلبی شنی را

        دریا ربود !

قلب من بود که روی شن ها بود !



«برای روز عشقی که باز تنها بودم !!»


تقدیم به دوست عزیزم امید !

نیمه ی من

شاید فراموش کرده خدا،
که تو را خلق کند!!!
سالهاست در پی تو میگردم
پی آن نیمه گم گشته خود
پی آن نیمه گم گشته که نیست
که اگر هست مال دیگریست!
من هنوز منتظرم ،
اما،
شاید فراموش کرده خدا !

سکوت

این منم و نشسته ای تو رو به روی من
نگاهم گره خورده در نگاه تو
غرق در نیاز لمس دستانت،
و این سکوت میان ماست!
یک حس پاک و این لحظه ناب ،
بی نیازی ما از تمام واژه ها!
در گیر توام؛
که مرا می فهمی، که مرا می خواهی
در گیر منی و این کلام بی صدا!
چه پر صداست این سکوت میان ما!



برای بهترین من ،سمانه