شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

با تمام وجود غمگینم

حس وقتایی که

نوشته هام بوی تورو گرفتن و

 تو دست دیگری رو! 

با تمام ِ وجود غمگینم ...

حس 

یه مریض غریب 

بدون هیچ ملاقاتی ای! 


پ.ن : وقتایی که خیلی مریضم بیشتر احساس تنهایی میکنم ! 

با تمام ِ وجود غمگینم ...

حس عاشقی که  

معشوقش 

جلوی چشماش 

مرده ...



مهران زاهدی 


به سوی تو، به شوق روی تو

به طرف کوی تو

سپیده دم آیم

مگر تو را جویم

بگو کجایی؟



نشان تو گه از زمین گاهی

ز آسمان جویم

ببین چه بی پروا

ره تو می پویم

بگو کجایی.....



کی رود رخ ماهت از نظرم

به غیر نامت کی نام دگر ببرم

اگر تو را جویم

حدیث دل گویم

بگو کجایی؟



به دست تو دادم

دل پریشانم

دگر چه خواهی

فتاده ام از پا

بگو که از جانم

دگر چه خواهی



یکدم از خیال من

نمی روی ای غزال من

دگر چه پرسی ز حال من



تا هستم من

اسیر کوی توام

به آرزوی توام

اگر تو را جویم

حدیث دل گویم

بگو کجایی؟



به دست تو دادم

دل پریشانم

دگر چه خواهی

فتاده ام از پا

بگو که از جانم

دگر چه خواهی

با تمام ِ وجود غمگینم ...

حس مادری که 

داغ دیـــــــــــــــــده 

داغ یه بچه 4 ســـــاله 





پ.ن : امروز وقتی منم شندیم ترکیدم :( چه برسه به مادرش ...