شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

به امید معجزه برودپیک

نمیدونم تو این چند روز چقد دعا کردم ؛  اول کمی بیخیال تر و با اطمینان قلبی از برگشتن ایدین و پویا و مجتبا ولی دو روزِ با اشک و التماس دعا میکنم 

دیشب تا خود صب گریه کردم ، الانم دارم با گریه این متن و مینویسم ؛ هر کی رومیشناسم داره با منطق برام توضیح میده احتمال زنده بودنشون کمه، میگن تازه اگرم زنده باشن باید یه عمر با معلولیت زندگی کنن، اما دل منطق نمیشناسه . من بی منطق امید دارم . من به ایدین و پویا و مجتبا ایمان دارم ؛ میدونم هنوز دارن نفس میکشن ، تورو خدا دعا کنید ، به خد االتماس کنید ، بزارید به دادشون برسه.

شاید اونایی که به من میگن تموم شده اس، به معجزه اعتقاد نداشه باشن ؛ اما من دارم . تا روزی که پیدا شن من امیدوار میمونم، میدونم برمیگردن؛ میدونم  نحسی 31 تیر با خبر پیدا شدنشون باطل میشه . 

لیلا رو 31 تیر 90 از دست دادیم ؛ حاضر نیستم امسالم همچین خبری بشنونم، امیدوار میمونم ؛با گریه به خدا التماس میکنم خداییشو به رخ کوه بکشه ، به  کوه بفهمونه خدا اونه و کوه حق دارن جوونای مارو از ما بگیره .  خدایا اینبار معجزه کن ؛ یه معجزه به نام برودپیک...


  ادامه مطلب ...

خسته ام

امشب فقط یه بغل مهربون میخوام که تا خود صب  بشینم عر بزنم توش ، موندم چرا هیچ وقت هیچی سر جاش نیست، خسته شدم از بدو بدوآی الکی ، میخوام چشامو ببندم  و صب نشه ، دلیل این همه تلاش چیه وقتی به هیجا نمیرسم ؟ خدایا خسته شدم ، صدامو میشنوی ؟ الان وقتشه به داد برسی ...

عادت

هرگز به بودنت عادت نکردم 
از ترس نبودنت اما
 حالا که نیستی
دلم تنگ میشود 
برای هیجان روزهای بودنت  

نبودنت ...

ذره ذره وجودم ترک خورد 
زیر بار سنگینِ نبودنت 

خدارو شکر خوشبختی

دل تنگ که میشوم ، عکسهایت را کنار او نگاه میکنم  ، زهر خند میزنم و فکر میکنم که تو هیچ وقت درددلتنگی را نمیفهمی ...
خدارو شکر