شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

به همین راحتی استعفا دادم ، احساس سبکی میکنم ولی کمی نگرانم :(

فردا میرم دنبال کار ، خیلی بیکار نمی مونم ولی خوب تا کار پیدا کنم کمی نگرانم 

فری گیت

پدر ژپتو
عروسک نمیسازد 
گاهی عروسک ها پلاس وان میزند! 
و طفلک پینوکیو 
 این روز ها پیاز می فروشد 
تا بفهمد ادم بودن چه تاوان سنگینی دارد ! 

***

در سرخی زغال مات بودم 
وقتی که مارتا رفت 
و من 
فکر میکردم 
زوزه شبانه شغال 
چقدر غمگین است 

***

رفتنت محدودم کرد
 در خاطراتت 
و من روزهاست
به دنبال درب خروجم
کاش فیلتر خاطرات تو را هم فری گیت دور میزد...


پ.ن 1: یه سری تمرین بود با واژه های بی ربط ، این روزا تنبل شدم تو شعر نوشتن 

پ.ن 2: یکی هست دلم براش تنگ میشه ...

او

بهم گفت مرد دل کندن هستی ؟ 
گفتم از کی ؟
گفت از کی نه از چی 
گفتم از چی ؟
گفت از اینجا از ظواهرش از شلوغیاش ، از هر چی که تورو ازم دور کنه 
گفتم هستم...

دستـــــــــــــــــــــــــــانت

دستـــــــــــــــــــــــــــانت 

تنها نقطه اتصال من 

به دنیاست ! 

برای یک دوست

زمین عطر بهشت گرفت 

وقتی اردیبهشت 

خبر آمدنت داد!