ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
میخوام ازت بنویسم
اما
نمیتونم !
احساس ضعف میکنم !
لعنت به این عشق!
لعنت به هر عشقی که ادمو ناتوان می کنه !
بچه که بودم خیلی تنها بودم ، خیلی مظلوم بودم. جرئت حرف زدن نداشتم. یادمه انقد اروم حرف میزدم که هیچ کس نمیشنید چی میگم .
حتی بلد نبودم باهم سن و سالای خودم بازی کنم
همیشه یه گوشه تنها بودم. همین جوری بودم تا 18 -19 سالگیم . یه دختر اروم گوشه گیر ، تو دوسال کاردانیمم به هیشکی دوس نشدم که بخواد اون قد صمیمی بشه که حرفای دلمو بش بزنم ، هیچ شیطنتی نکردم و همون جوری ساکت و بی صدا رفتم و اومدم.
یهو نمیدونم چش شد .
یه روز صب که بیدار شدم ادم قبل نبودم ، جسارت پیدا کرده بودم ، خودم و باور کرده بودم ، کلی شیطنت میکردم. اون قد عوض شده بودم که ادمایی که میشناختمن میگفتن تو چطوری انقد شیطون شدی ، ثبلنا صدات در نمی اومد ...
هنوزم نمیدونم چی شد ،فک میکنم یه معجزه بود که من تغییر پیدا کردم ...
هنوزم گیجم ، اما ندای الان رو بیشتر دوس دارم. به ندای الان کسی نمیتونه زور بگه ، سرش داد بزنه؛ ندای الان همیشه بهونه برای خندیدن داره ، ندای الان نیاز نداره که کسی تاییدش کنه ، پر از انرژی و اعتماد به نفسه
راضیم از خودم .
آفتاب موهایم چشمت را زد ...
دلتنگ میشوم از نبودنت اما
خم به ابرو نمی آورم
که مبادا
غبار غمم کدر کند
آیینه چشمانت را
--
برای فرشید عزیزم که راهی یه سفرِ