آرزوی ساده ای دارم ،هر صبح با بوسه بیدارت کنم ، چای دم کنم ،نان تازه بگیرم ،میز صبحانه بچینم و با شوق به تماشایت بشینم .گاهی با لبخند نگاهم کنی و من لبخند هایت را پس انداز کنم برای ساعت های نبودنت و با بوسه بدرقه ات کنم و تا شب یاد لبخند را به ارامی خرج کنم .
بعد از چند ماه ، از بیرون اومدن از محل کار قبلیم، یه کار حسابداری دیگه پیدا کردم ، درسته تو این مدت بیکار نبودم اما خو چون از کار مالی دور بودم ناراحت بودم و عصبی ، ولی الان خیلی خوبم ، خیلی :)
محل کار جدیدم و ادمهاشو خیلی دوس دارم ، خلاصه اش که امروز با این که روز اول کارم بود تو اینجا ولی میدونم که قراره روزای خوبی رو اینجا داشته باشم :)
از قدیم گفتن چراغی که به خونه رواست به مسجد حرامِ !
عاقا شمایی که دوستای خوبی مثه ما دارید که میتونید برای کارای تبلیغاتی و طراحیتون بهشون سر بزنید ، برا چی پیش غریبه برید ؟
میتونیم از برای شما طراحی وبسایتتون ،ست اداری( سربرگ،کارت ویزیت،پاکت نامه و ...)، کاتالوگ محصولاتتون، عکاسی صنعتی و کلی کارای دیگه رو انجام بدیم، خو شما چرا میرید پیش غریبه ؟ بیاید پیش خودمون :)
لدفن، حتمن یه سری به سایت گروه پیکسل بزنید.
در ضمن اگه خودتون لازم ندارید ؛ دوستا و دوروبریا و فک و فامیل که دارن؛ یادتون نره مارو بهشون معرفی کنید.
ساعت سه و چهل و پنج دقیقه بامداد روز سوم مردادِ و من هنوز بیدارم.مثل شبای قبل بغض دارم و به شما فکر میکنم.
بی خوابم ؛ با اینکه همه یه جورایی از زنده بودن شما نا امید شدن ، من هنوز نتونستم به خودم بقبولونم که دیگه برگشتی برای شما نیست.دوست دارم یهو نصفه شب برسید به کمپ و همه رو غافل گیر کنید؛ دوست دارم تنهایی و بدون کمک از پس این کوهستان بر اومده باشید.
تصور این که بدن بی جونتون بین برفا افتاده باشه ، برام قابل تحمل نیست، دوست ندارم حتی بهش فکر کنم.
آیدین ، پویا و مجتبای عزیز ، هنوزم امید دارم ؛ هنوزم امیدوارم که پایان داستان شما خوش تموم شه ؛ هنوزم نتونستم به خودم بقبولونم K3 بتونه قهرمانایی مثل شمارو زمین گیر کنه ؛کنار اراده ی شما برودپیک با همه بزرگیاش یه نقطه بیشتر نیست؛ نمیتونم تصور کنم این نقطه بتونه قهرمانای من و شکست بده.
خواهش میکنم بیاید و به همه ثابت کنید ؛ گاهی میشه غیرممکن هم ممکن باشه ؛ شما باید بتونید این کارو کنید،لطفا غیرممکن رو ممکن کنید.
تیم ایران قبل از ترک کمپ 1
نمیدونم تو این چند روز چقد دعا کردم ؛ اول کمی بیخیال تر و با اطمینان قلبی از برگشتن ایدین و پویا و مجتبا ولی دو روزِ با اشک و التماس دعا میکنم
دیشب تا خود صب گریه کردم ، الانم دارم با گریه این متن و مینویسم ؛ هر کی رومیشناسم داره با منطق برام توضیح میده احتمال زنده بودنشون کمه، میگن تازه اگرم زنده باشن باید یه عمر با معلولیت زندگی کنن، اما دل منطق نمیشناسه . من بی منطق امید دارم . من به ایدین و پویا و مجتبا ایمان دارم ؛ میدونم هنوز دارن نفس میکشن ، تورو خدا دعا کنید ، به خد االتماس کنید ، بزارید به دادشون برسه.
شاید اونایی که به من میگن تموم شده اس، به معجزه اعتقاد نداشه باشن ؛ اما من دارم . تا روزی که پیدا شن من امیدوار میمونم، میدونم برمیگردن؛ میدونم نحسی 31 تیر با خبر پیدا شدنشون باطل میشه .
لیلا رو 31 تیر 90 از دست دادیم ؛ حاضر نیستم امسالم همچین خبری بشنونم، امیدوار میمونم ؛با گریه به خدا التماس میکنم خداییشو به رخ کوه بکشه ، به کوه بفهمونه خدا اونه و کوه حق دارن جوونای مارو از ما بگیره . خدایا اینبار معجزه کن ؛ یه معجزه به نام برودپیک...