شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

مخاطب دارد!

دروغ چرا 

واقعن دلتنگتم ...



اینم برای تو 




hello

چن روزی نیستم ...


جای خوبی میرم...

صرفن جهت شنیدن 2

یکی از مورد علاقه هامه 


یه ماهی بود یه دریا
یه آسمون زیبا
یه قایق شکسته
یه ماهیگیر تنها
یه ماهیگیر تنها

یه ماهیگیر که دریاااااا
دنیای باورش بود
یاد صید ماهی
امید آخرش بود
امید آخرش بود

یه ماهی که حواسش
به آینه های نور بود
فکر شب عروسی
تو حجله ی بلور بود
تو حجله ی بلور بود


ماهی شده بود باورش
تور اگه بندازن سرش

میشه عروس ماهیا
شاه ماهی میشه همسرش

ماهی نمیشد باورش

تور اگه بیفته سرش

نگاه گرم ماهیگیر
میشه نگاه آخرش

یه ماهی که حواسش
به آینه های نور بود
فکر شب عروسی
تو حجله ی بلور بود
تو حجله ی بلور بود


ماهی لباش میخندید
به قحطی صداقت
به دشنه ای که خورده
تو سفره ی رفاقت
تو سفره ی رفاقت


ماهی نفهمید چه کسی
سینه ی خستشو درید
کدوم لب گرسنه ای
شوری بختشو چشید
شوری بختشو چشید

ماهی لباش میخندید
به قحطی صداقت
به دشنه ای که خورده
تو سفره ی رفاقت
تو سفره ی رفاقت


ماهی هرگز نفهمید
با تور و بند صیاد
نمیشه عشق شیرین
برای قلب فرهاد
برای قلب فرهاد

بی اعصاب

در حال حاضر مجبورم هم تومحل کار قدیم باشم ، هم جدید، واقعن خسته کننده اس ، ولی محل کار قبلیم هنوزم نمیتونه نبودن منو درک کنه و همچنان توقع دارن ، همه کارارو من انجام بدم، و منم وقت کم میارم . 

اونی ام که دارم کارمو تحویلش میدم ،این حجم بالای کارو نمیتونه یهو تحویل بگیره ، اینه  که در حال حاضر پدرم در اومده


حالا تو این گرفتاریا یه ادم بیشعور زنگ زده به موبایل مدیر عاملو گفته احمدی یک ماهه جواب منو نداده ، این در حالی که طرف شماره موبایل منم داره و به موبایلمم زنگ زده بودو باهام حرف زده بود ، فک کردن با رفتن پبش مدیر عامل میتونن زیر آب منو بزنن  ،مدیر عاملمونم سرم دادو بیداد را انداخت منم همون جا حال هم اون و هم مدیر پروژه اشو گرفتم،مدیر عامون از تعجب دهنش وا مونده بود، آخه من معمولن نه اعتراض میکنم نه جواب میدم، ولی اینبار کوتا نیومدم. در حال حاضر خود مدیر عاملمونم نمیتونه به من حرفی بزنه چون هم کارمو درس انجام میدم ، هم این که حق و نا حق سرم میشه. اعتمادی که به من دارن و به این آسونیا نمیتونن به کس دیگه پیدا کنن.برای همینم نمیخوان رفتنمو قبول کنن.

خلاصه که آخر اون دعوا حرف من حق شد و طرف ضایع شد 


از اون طرفم یکی اومد برای این که زیر آب یکی دیگه رو بزنه به دروغ یه سری چرت و پرت گفت ، منم برای این که حق کسی ضایع نشه، مجبور شدم توهمون جم به طرف بگم داره دروغ میگه و یه بحثم  اونور پیش اومد 


خسته ام

چرا ادما به حق خودشون قانع نیستن ؟چرا میخوان با آجر کردن نون یکی دیگه نون بخورن ؟


قبلنا تو این مسائل صبور تر بودم :(