شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

برای نبودنت ...

نبودی اشک هایم را پاک کنی ، 

چشمانم خشک شدند

با تمام وجود خوشبختم ...

خوشبختی یعنی 


بوسه خواهر زاده دوساله ات 

وقتی که خوابی و اون میخواد بیدارت کنه 

وقتی دستای کوچولوشو روی صورتت میکشه و

با زبون شیرینش صدات میکنه 

اون لحظه هیچ فکری تو سرت نیست، جز بغل کردن و بوسیدنش 


و من با تمام وجود خوشبختم ...



با تمام وجود خوشبختم ...

خوشبختی یعنی 


دراز کشیدن تو بغل مامان 

و نوازش دستاش بین موهات 

اون لحظه هیچ غمی تو دلت نیس

هیچ فکری تو ذهنت نیس

احساس قدرت، آرامش و عشق میکنی 


و من با تمام وجود خوشبختم ...


حوا


مجبورم دوستت داشته باشم ،

تو تنها ادم این حوایی !




دار


پاهایم زنجیر شده 
به مهربانی 
آغوش طناب دار!