شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

دلتنگی

دلتنگ تر میشوم هر وقت آغوشت برای او تنگ تر میشود ...

من عاشق ، آن مرد تپل روی مبل راحتی ام !

شب ها که دیر وقت به خانه می آیی، خسته و خواب آلود روی صندلی راحتی ولو میشوی ، به من زنگ میزنی و من تند تند و بدون مکث آسمان و ریسمان می بافم و تو آرام گوش میدهی؛ گاهی میخندی و گاهی با صدای خسته ات جواب میدهی.

موقعی که با صدای خواب آلودت برایم حرف میزنی تصورت میکنم ؛ مرد تپل دوست داشتنی که روی  مبل راحتی لمیده و با چشم های بسته گوشی را دم گوشش نگه داشته و گاهی با همه خستگی هایش برایم میخندد. آخ که من چقدر آن مرد تپل روی مبل راحتی را دوست دارم.

گاهی با هم رویا میسازیم ، گاهی از روزمرگی ها میگوییم ، هر دو دلتنگیم و خسته؛ اما خمیازه های گاه و بی گاهمان نمیتواند خواب به چشمانمان بیاورد .

گاهی دلم میخواد این آنقدر از تو دور نباشم تا به جای این که سیم تلفن تو را به من برساند ، خودم دستم را دراز کنم و دستانت را دست بگیرم و کنار تو روی مبل راحتی بنشینم و با هم حرف بزنیم.گاهی دلم میخواهد آنقدر نزدیک تو باشم که شبها در آغوشت ، با هم فیلم ببینیم .گاهی دوس دارم آنقدر نزدیکت باشم تا به جای بوسه سرد پیامک هایمان ؛ بوسه بر لبت بنشانم. گاهی دوست دارم آنقدر نزدیک تو باشم که هرشب تا صبح رویا ببافیم .

افسوس که آنقدر از تو دورم که گاهی صدایت هم از دلتنگی های شبانه ام دریغ میشود و هر دو بی گناه در این دوری صبورانه ایستاده ایم ؛ اما با همه این حرف ها من عاشق آن مردم ،حتی اگر شب ها صدایش برای دیگری باشد ؛ باز هم من عاشق آن مرد تپل روی مبل راحتی ام! 



برای دلتنگی های بی بهانه ام 


خسته ام 
دیگر دلم نه تورا میخواهد نه دیگری
دلم فقط خودم را میخواهد 
دلتنگم برای ان دخترک خندان قبل از تو 


شیطان

بوسیدن آن لب ها 
اگر گناه است
شیطان می شوم و 
وسوسه گر 
تا گناه  بوسه 
 نصیب من شود ! 


شک میکنم

شک میکنم به مرگ 

وقتی آغوش تو مال من است ،

وقتی نگاهت

آواره چشمانم می شود و 

وقتی ایمان میاورم 

که دوستم داری 


حس آرامش جاودانه آغوشت 

مرا 

مشکوک میکند به مرگ !