شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

معلمانه

عارضم به خدمتتون نداتون معلم شدن.  الان توی  هنرستان فنی حرفه ای و کاردانش دروس تخصصی مرتبط به رشته حسابداری رو درس میدم. دنیای جدید و لذت بخشیه ، راضیم که میتونم رو زندگی دخترای جوون تاثیر بذارم

سه تا مدرسه مختلف توی یه شهر و دو تا روستا درس میدم ، فضا فوق العاده جالبه و خداروشکر بچه ها هم شیوه درس دادنمو دوس دارن هم خودمو.

تنها قسمت سخت رفت و آمد بین تهران و همدانه که اونم ایشالا دانشگاه تموم شه کلا همدان مستقر میشم و راحت میشم  فعلا توی خوابگاه یکی از مدارس روستا مستقر هستم تا ببینم چی میشه و کی میتونم خونه بگیرم

چند تا لحظه قشنگ داشتم با شاگردام که از همین الان منو عاشق این کار کرده ، تو کلاس داشتم درس میدادم یهو یکی شون میگه خانم من شما رو عشق 

یا یه بار دیگه وقتی از در خوابگاه رفتم داخل بچه ها با هم گفتند خانم دلمون تنگتون بود و یا وقتی دختری از دوری خانواده تو خوابگاه گریه میکرد و بغلش کردمو اروم شد . احساس میکنم بعد از مدت ها تو جای درست زندگیم واستادم ، برام دعا کنید که بتونم از پس مسئولیتی که به عهده ام هست به خوبی بر بیام .

در کل این روزا با همه سختی هاش جز روزای قشنگ زندگیمه :)