شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

از اون روزی که تو رفتی

تو رفتی و بعد از تو 
تازه فهمیدم چقدر تنهام
پر از اشکم
پر از دردم ، تموم لحظه هامو
همه شبهامو باریدم، از اون روزی که تو رفتی
توام بغض کردی،
از اون وقتی که چشمای منو دیدی
چرا رفتی تویی که عاشقم بودی!!
چرا موندم ، منی که بی تو میمردم؟!!
چرا رفتی ...
نظرات 3 + ارسال نظر
حسن دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ب.ظ

خیییییییلی قشنگ خوندی ! واقعاْ جای تبریک داره ...

مرسی از مجبتت

مانی شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:15 ب.ظ

سلام و خسته نباشید خدمت شما دوست عزیز لرمیخواستم از خواهش کنم دیگه از این چرندیات ننویسی وبری دنبال درس ومشقت ناراحت نشی ولی نوشته هات خیلی شر و وره

کسی از شما نخواسته که اینارو بخونی !!!! اگر خوشتون نیومده میتونید دیگه اینجا سر نزنید .
در ضمن شعور یه چیز ذاتیه !!!!! خیلی ها دارن خیلی ها ندارن و شما از دسته دوم هستی !!!!!!!۱
اگه جای توهین منطقی انتقاد میکردی حتما ترتیب اثر میدادم ولی الان به نظرم ارزش اینم نداری که بخوام به حرفت فکر کنم.

مونا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:17 ب.ظ

به نظر منم دوستمن مانی حقیقت رو گفت به خیال خودت فکر کردی جملاتت خیلی شاعرانه است

خدا در و تخته رو خوب جور میکنه تو مانی خیلی به هم میاید . دو تا ادم بیشعور راحت میتونن با هم کنار بیان !!!!!
در ضمن دلیلی نداره که اگر خوشتون نیومد دوباره به اینجا سر بزنید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد