شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شوق

کم کم می سوزد تن من !

اشتیاق لمس تو،
به آتشم کشید

با من بمان ؛
حالا که گلوله آتشم
با من بمان

نظرات 3 + ارسال نظر
داود سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:30 ب.ظ

در عین سادگی فخیم و زیبا بود اما غمناک...

مرسی نظر لطفته

گیر سه پیچ یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:34 ق.ظ

بی اعتایی و کم محلی مثه اب یخ می شه روی این گلوله اتش

اخرش یه قطعه چوب نیم سوز می مونه که از عمق وجودش دود اه وار - شایدم اه دود وار - بر می خیزه

غلط میکنه بی اعتنایی کنه:))
چششو در میارم :))

گیر سه پیچ سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:06 ب.ظ

چش کیو ؟ خودمم ترسیدم :دی

همون که میخواد بی اعتنایی کنه :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد