ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ترسیده بودم
از صدای موج ها سردی آب و تاریکی دریا!
رود رها میشد در آغوش دریا
بی هراس از سیاهی آب !
دور میشدی تو
خندان از هراس من !
و من گم کردم تو را
در آغوش دریا!!!!
تنها به روی ساحل لرزیدم
خیره ماندم به دریا
... فقط سیاهی و سیاهی !
لحظه ها و روزها گذشتند
اما
من هنوز هم
میلرزم
از حس وحشت و تنهایی !
سلام وبلاگ قشنگی داری ترشیده!
دمت گرم داش سعید
سلام عیدت مبارک مرسی که نظر دادی آخه مشکلات منم در نظر بگیر مشکلاتی توی خوابگاه دانشگاه دارم که کسی نمیدونه باشه چشم نگاه میکنم مشکلاتشو برطرف میکنم بازم ممنون که بهم گفتی راستی ندا حالت چطوره خوبی خوش میگذره؟
قربان شما بازم میام سر میزنم فعلا
وقت غروب خورشید پهن میشه روی دریا وساحل، میاد که تنهایشو باهات قسمت کنه.وقتی خورشید رو دیدی دیگه تنها نیستی!
سپاس دوست خوبم ممنونم از مهربونیت