شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

استاد جلال متقی

 این پست خیلی طولانیه ولی بخونید و لطفا دعا کنید .......


1-      ترم یک بودم ، تو دانشگاه ازاد کرج  ، ساعت 4 تا 7 کلاس داشتم . اقتصاد خرد ! استاد از در کلاس اومد تو ، تقریبا میانه قد بود ، خوش رو و مهربون . البته اون موقع به نظرم کمی بی ادب  بود . شروع کرد به حرف زدن ، اول از همه گفت که کلاسش حضور و غیاب نداره ، پس هر کی نمیخواد حرفاش و بشنوه نیاد و بعدش از این گفت که تو زندگی مون گوسفند نباشیم ! همه با تعجب نگاش میکردیم ، گفت تو ترافیک گیر کردی، قفله قفله ، را نیس جلو بری ،  بعد تو یهو کرمت میگیره یه میلیمتر میری جلو،ماشین عقبیه دیده که راه باز نشده و تو همین جوری یه میلیمتر رفتی جلوها ، ولی اونم یه میلیمتر میاد جلو ! گفت به این ادم میگن گوسفند ! گفت باید با گوسفند یه فرقی داشته باشید و اونم اینه که کورکورانه تبعیت نکنید ، از مغزتون استفاده کنید ! بهمون گفت چون روزه اوله و ما ترم اولیم به عنوان شیرینی اجازه میده اون شب زود بریم خونه ولی از جلسه بعد زودتر از 7 تعطیل نمیشید . روز خوبی بود یاد گرفتم گوسفند نباشم.

2-      استاد اومد سر کلاس ، مثه هفته پیش با همون لبخند و همون صدای گرم دلنشین ، درسش رو داد ، و آخر کلاس گفت به نظرتون اقتصاد خرد چه جور درسیه ؟ شیرینه ، سخته ، آسونه ؟ هر کی یه حرفی زد . گفت نمیخوام به من جواب بدید ، خودتون فکر کنید ، الان اقتصاد رو میشناسید ، همین الان تصمیم بگیرید که قراره جایگاه این درس کجا باشه تو زندگی تحصیلیتون . گفت اگه فکر میکنی این درس رو دوست داری و آسونه بگو من از این درس آخره ترم 19 میگیریم 17 میگیرم ، اینم اول جزوه ات بنویس. اگه آخر ترم امتحان و دادی و نمرت شد 15 در حالیکه 19 میخواستی بدون که مثه یه گوسفند نشستی سر کلاس و هیچی یاد نگرفتی ! سعی کنید به ایده التون تو این درس برسید . کلاس تموم شد ، اول جزوه ام نوشتم 17. کلاس عالی ای بود ، یاد گرفتم هدف داشته باشم .

3-      با این که کلاسش حضور غیاب نداشت ولی همه نیمکتا پر میشد ، تازه یه وقتای ی رو سکوی کلاسم مجبور بودیم صندلی بزاریم و بشینیم . یه صندلی اوردم و جلوی کلاس نشستم . همون موقع استاد اومد ،تا خواست درس رو شروع کنه ، چشش خورد به تخته کلاس که یه نفر نوشته بود( جمله های دقیقشو یادم نیست )  :

" عشقم برای روز میلادت ستارگان  اسمان را به ارمغان میآورم .

دوستت دارم

تورا با تمام دنیا عوض نخواهم کرد .

گفت شما دانشجوی حسابدرای هستید ، شما دارید اقتصاد رو جز درس های تخصصی تون میخونید دیگه نباید مثه یه گوسفند فکر کنید .شما یاد گرفتید اقتصادی فکر کنید . این و فقط یه گوسفند میتونه نوشته باشه که نمیفهمه تما م دنیا یعنی پدرش، مادرش، خانواده اش ، شغلش و خیلی چیزای دیگه ! کدوم گوسفندی حاضر فقط خودش باشه و عشقش ! دو روز دیگه همینی که دوسش داری گشنه اش میشه، مریض میشه ، توییی که همه دنیارو گذاشتی که اونو داشته باشی چه جوری میخوای مراقبش باشی ؟ وقتی میگذری از تمام دنیا یعنی هیچی ! پس همچین چیزی فقط یه دروغه که یه گوسفند نشخوارش کرده و اونی که این جمله رو براش نوشتن خیلی گوسفند تره اگه همچین دروغی رو باور کنه ! بعد داد زد آی دانشجویی که داری اقتصاد خرد میخونی ! میتونی همین الان یه دونه از ستاره های اسمونو بیاری ؟؟ فقط یکی ! چکشم به هر مبلغی بگی همین الان میکشم ! اونی که اینو نوشتی پاشو همین الان یه ستاره بیار ! همه ساکت نگاه کردیم ! گفت حالا فهمیدید گوسفند بودن یعنی چی ؟ رفت که تخته رو پاک کنه ، طرف با یه ماژیکی نوشته بود که پاک نمیشد ، به یکی از پسرا گفت رفت الکل اورد و شروع کرد به پاک کردن تخته . استاد گفت این بابا که اینو نوشته گوساله ایه که نمی فهمه وقت 50 تا دانشجو و استاد چه ارزشی داره ! اگه  این و کسی نوشته که تو این کلاسه ، دیگه سره کلاس من نیاد ! چون هیچی از من یاد نگرفته !  کلاس تموم شد ، بهتر از همیشه بود ! یاد گرفتم که گاهی حماقت های یه ادم میتونه ضررهایی زیادی به بقیه برسونه ، من باید حواسم باشه و اونقدر درس فکر کنم  که نتیجه عملم  به هیچ کسی ضرر نرسونه و برای خودم بیشترین سود و داشته باشه .

4-      سر کلاس یه کمی بحث آزاد داشتیم، استاد شروع کرد از خاطراتش با همسرش گفت و این که همرش شارگردش بود . از دخترش و پسرش گفت و یهو بحث کشید به اشتغال خانما ! همه دختر جیغ جیغ میکردن که اره این روزا خانما هم بیرون خونه کار میکنن و دیگه مردا نباید توقع داشته باشن که  خانما همه کارای خونه رو انجام بدن و زن هم مثه مرد تو اداره زندکی نقش داره و این حرفا ! بعد استاد پرسید همه فکر میکنید اشتغال یه خانم به اقتصاد خانواده کمک  میکنه ؟ همه موافق بودن که اره ! تخته رو دو قسمت کرد ، سمت راست  شاغل و سمت چپ خونه داره ! گفت الان اگه یه خانم بره سر کار چقد حقوق میگیره . همه گفتن 250 ، نوشت +250، گفت زن خونه دار فوقش تا سر کوچه بره و این ور اونور کرایه ماشین و پول بنزین و این داستانا نداره ، ولی زن کارمند هر روز مجبوره تا محل کارش بره ، روزی حداقل 1000 هم کرایه تاکسیش بشه میشه ماهی 30. راست نوشت -30.گفت زن خونه دار صب بلند میشه خونه  زندگی شو جمع و جور میکنه ، ولی زن کارمند معمولا آخر هفته ها یا ماهانه کارگر میگیره ، کارگری که کل خونه رو نظافت کنه چقد میگیره ؟ گفتیم 25 . راست -25 و چپ +25. گفت زن خونه داره فصل سبزی ها وترشی و این داستانا که میشه سبزی تازه رو میگیره و میشوره و پاک میکنه و میزاره یخچال . زنه شاغل سبزی رو میگیریه میده بیرون میشورن پاک میکنن و خورد میکنن و بسته بندی شده تحویل میگیره . کیلوویی چنده ؟گفتیم 1500، گفت فرض کن 10 کیلو باشه ! راست -15- و چپ +15. زن خونه دار بچه شو خودش مراقبت میکنه و زنه شاغل میزاره مهد کودک، مهد ماهی چقده ؟ گفتیم 95 گفت با سرویسش چقد میشه گفتیم تقریبا 120، راست -120 و چپ +120 . گفت بچه مدرسه میره ریاضی مشکل داره ! زنه خونه دار خودش با بچه اش کار میکنه ! زنه شاغل ساعتی 5  میده به معلم کا با بچه اش ریاضی کار کنه . فرض کن با بچه ماهی 3 ساعت درس کار شه . راست -15 و چپ +15. زنه خونه دار لباسای خانواده اشو میشوه و اوتو میکنه و جمع و جور میکنه ، زنه شاغل یه جا هفته ای یه بار میبره اوتوشویی ، هر دست لباس 2000، فرض این که هفته ای 4 دست باشه ، راست -24 و چپ +24. زنه خونه دار وقتی دکمه لباس شوهرش بیافته ، اگه زیپش پاره شه اگه قد شلوارشو بخواد کوتا کنه ، خودش خیاطی میکنه ! نه حرفه ای ولی کار را میندازه . ولی زنه شاغل میبره خیاطی ! اینم میشه ماهی چقد ؟ راست -10 ، چپ +10 . گفت زنه خونه دار خرج خرید مانتوو ... داره اما نه به اندازه زنه شاغل! زنه شاغل هر 2 ،3 ماه یه بار مجبوره روپوش جدید بخره که تو  محیط کارش بپوشه ! تازه مجبوره روپوش کار و بیرونشو جدا بخره در حالی که زن خونه دار یه دست  میخره و همه جا میپوشه . خانما یه مانتو چنده ؟ گفتیم حداقل 20! سمت راست -20 و سمت چپ 0. گفت خیلی مسائل دیگه هم هس ولی وارد جزئیات نمیشیم . راست چقد شد ؟ گفتیم  شد -9 و گفت حالا سمت چپ ؟ گفتیم 209 ! گفت زنه خونه دار شاید درآمد نقدی نداشته باشه اما ارزشی که ایجاد میکنه چیزی کم از حقوق یه زنه کارمند نداره! بعدم گفت دخترای من اگه روزی رفتید سره کار تو چش شوهرتون زل نزنید بگید منم مثل تو سر کار میرم نباید ازم توقع داشته باشی فلان کارو بکنم یا کنم ! هزینه ای که تو داری برای این اشتغالت به هسرت تحمیل میکنی خیلی بیشتر از حقوقته ! که تازه خیلیاتون اونو میزارید تو حساب بانکیتونو اصلا همسر رنگشو نمیبینه ! پس حداقل یاد بگیرید مهربون باشید باهاش تا با ههمه این سختیا و هزینه ها کنارتون ارامش داشته باشه ! خوب بود ! یاد گرفتم مهم نیست چه شغلی دارم و چیکار میکنم ! مهم اینه که چقد ارزش ایجاد میکنم !

5-   استاد اومد سر کلاس پرسید که تو این کلاس همه مسلمونن ؟ گفتیم اره ! شروع کرد به درس دادن، آخره کلاس پرسید  خوب میرید مغازه  ، از یه مدل کفش چینی اش هست 20 تومن ، ترکش هس 70 تومن ، کدومو میخری ؟ همه گفتیم چینی ! گفت ولی من ترکشو میخرم  گفتیم چرا ؟ گفت من مسلمونم هر جا میرم با مذهبم میرم ! گفتیم چه ربطی داره ! گفت چینی ها موقع تولید کفش روغنی به کفش میزنن که در اسلام نجسه ! وقتی پا تو کفش عرق میکنه و تر میشه پاتون نجس میشه ! ولی اون ترکه این مشکلو نداره ! بعدم گفت تو. اسلامم هیچی بی حکمت نیست ،  خیلیا به این روغنای چینی  حساسیت دارن و پوستشون رو اذیت میکنه . کلاس تموم شد . روز خوبی بود ! فهمیدم هر جا میرم باید با مذهبم برم !

  استاد جلال متقی یکی از بهترین اساتیدم بودم که افتخاره شاگردیشو داشتم ! شاید بیشترین تاثیر روی تفکر من رو یشون داشتند . ولی این چیزیه که امروز دیدم :



این پست خیلی طولانیه ولی بخونید و لطفا  دعا کنید برای شادی روح بهترین استاد دنیا ، که نبودش قلب همه رو به درد آورد . 


برای دیدن رزومه استاد متقی اینجا کلیک کنید ! 

نظرات 22 + ارسال نظر
محمد جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:10 ب.ظ http://mis6651.blogsky.com/

سلام
میتونم بپرسم عکس رو کجا گرفثین؟

پایینه صفحه لینکش رو گذاشتم روش کلیک کنید !

محمد جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:12 ب.ظ http://mis6651.blogsky.com/

.

یک پیر جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:15 ب.ظ http://arshadane.persianblog.ir

خاطرات خوبی بود. خدا رحمتشون کنه و امیدوارم خدا به خانواده محترمش صبر بده.سرطان بیماریه زشتیه خدا سر هیچ کسی نیاره.



اره خدایی خیلی بیماریه بی خودیه

واقعا ناراحتم که دیگه استاد نیستش دل م براش تنگ شده :(

محمد جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:24 ب.ظ http://mis6651.blogsky.com/

mis??

http://modirekaraj.com/fa/?p=167

واقعا پایینه صفحه ندیدی زدم اینجا کلیک کنید !

Haamed جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ب.ظ http://www.haamed.blogsky.com

من از اول تا به آخرشو خوندم.
منم خیلی چیزا تو همین چند دقیقه یاد گرفتم.
روحش شاد.

merC hamed jan :-*

Haamed شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:08 ق.ظ http://www.haamed.blogsky.com

چرا همچی نیگام میکنی؟

دیگه از اون چیزا نمینویسم.



افرین :دی

محمد معظمی شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ق.ظ http://www.mohamadmoazami.blogfa.com

خدا رحمتشون کنه انشاالله تو این شبا حضرت رهرا (س) نگاهی به ایشون بکنن


سلام اول ممنون که به وبم سر زدین دوم شما فکر میکنین چند نفر مثل شما فکر میکنن ؟ که نباید به حریم خصوصی دیگرا تجاوز کرد ؟ ادم بر اساس زمانه و حال و هوای اطرافش باید رفتار کنه و لباس بپوشه من خوم شخصا با یه خانم چادری رودرو حرف میزنم سعی میکنم نگاهم رو ازش بدزدم چون میدونم که ایشون با این پوشش منظورش اینه که تا یه حدی بنده حق حرف زدن یا رفتار خاصی با ایشون رو دارم ولی برعکس با یه خانمه مانتویی معمولا انقدر محفوظ به حیا حرف نمیزنم یعنی این تو ذات انسانه که وقتی کسی راه رو براش باز میزاره دست خود انسان نیست غریزست دیگه البته منظورمه من رو بد متوجه نشین که میگن مانتویی ها یعنی همه ی مانتویی ها بدن نخیر مادر من هم 10 سال پیش مانتویی بود اما اون مانتو کجا و این مانتوها کجا . شما یه اماره تجاوز رو هم دقت کنین بالای 90% تجاوز به خانم های مانتوییه شما یه لطفی کنید کل مطالب مربوط به حجاب من رو ببینین بعد قضاوت کنین من یک طرفه به قاضی نرفتم
http://mohamadmoazami.blogfa.com/cat-1.aspx

اول ممنونم


دوم ببخشید اینو میگم ولی رسما دارید چرت و پرت میگید !!!!!!!! این ایمان شما که بخواد با تاره موی من به باد بره ، ایمان نیست !!!!

جای این که بشینی از اون دختر مانتویی ایراد بگیری برو رو نفست خودت کار کن !

تب40درجه شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:27 ق.ظ

سلام
از بعضی افراد خداوند فقط یک نمونه خلق کرده!
روحش شاد.

ممنونم :(

واقعا معنی واژه فقدان رو الان میتونم بفهمم ! :(
طفلک کسایی که دیگه نمیتونن از حضور استاد استفاده کنن :(

آلی شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ق.ظ

سلام دوست عزیز
خوبید؟ندا جون داشتم فکر میکردم اگر انسان در طول زندگیش با تعداد اندکی از انسان هائی که ارتباط دارد اینچنین خاطره انگیز و با ارزش جایگاهی داشته باشد زندگی چقدر زیبامیشود. مگر خوب بودن مگر انسان بودن مگر مهربون بودن و یا اگر صادق و درست بودن سخت است ؟!؟ هزینه دارد؟!؟چرا اینکار را نمیکنیم چرا وقتی از دست دادیم میشینیم و برایش افسوس میخوریم .
چرا از زمان محدودی که در زندگی داریم بهینه استفاده نمیکنیم چرا به خودمام بهاء نمیدهیم واقعا" چرا؟؟؟؟؟؟؟؟!!
دوست عزیزم فوت این انسان و استادبزرگ را به شما و به همه دوستاران استاد تسلیت میگویم آرزو میکنم بتوانیم نقاط مثبت این انسان فقید و شایسته در زندگی مان الگو قرار بدهیم
خیل یمواظب خودتانباشید

ممنونم
من تقریبا 5 سال پیش دانشجوشون بودم وی روزی نبوده که یادشون نیافتم ، ارزومه روزی مثل ایشون انسان تاثیر گزاری باشم .

ممنونم سعید جان، لطف میکنی که بهم سر میزنی

میرزائی شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ب.ظ http://manammohitban.blogfa.com

سلام مطالب جالبی از این استاد نقل کردید
خدا رحمتشکنه ،استادی کاملاً واقع گرا نشون میداده

یکی از معدود اساتیدی که تو کلاسش هم درس خودشو خوب یاد گرفتیم و هم درس زندگی !
به قل خودش همه تلاشش برای این بوده که وقتی ترممون باهاش تموم میشه دیگه گوسفندنباشیم .

محمد معظمی شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:19 ب.ظ http://www.mohamadmoazami.blogfa.com

سلام خوب کسی که هنوز ادب در بحث رو نمیدونه خوب معلومه چقدر فهم و شعور داره و معلوماتش تا حدیه که 4 نفر تو گوشش خوندن با شما بحث کردن مثل این میمونه که بخوای اب رو در اونگ بکوبی . در جاهلیت خود موفق باشید دوسته (لر) بدرود

تو گوش من خوندن یا تو گوشه تو ؟؟؟؟


بله منم موافقم اگه کسی خواب باشه میشه بیدارش ولی وای به روزی که کسی خودشو به خواب زده باشه !

امید وارم یه روزی معنی واقعی ایمان رو بفهمید !

مبشر صیح شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:11 ب.ظ http://karvaneshgh.mihanblog.com/

ز سوز دل کنم گریه برایت / که دیگر نشنوم زهرا(س) صدایت

در و دیوار خانه با نگاهم / بیادم آورد آن ناله هایت

شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت باد

قیچی شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ب.ظ http://gheychee.blogsky.com

خدا ایشون و سایر رفتگان به دیار باقی رو رحمت کنه...



ممنونم
آمین

نیلوفر مردابی یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:52 ق.ظ http://www.mordab57.blogfa.com



سلام سلام عزیز دلم

منم درگذشت استاد گرانقدرتون رو تسلیت می گم ... روحشون شاد و یادشون گرامی ...

خدا رحمتشون کنه ...

واقعا از دست دادن این عزیزان جبران ناپذیره ...

چون گوسفندانی جایشان را خواهند گرفت که فقط نان و آب برایشان مهم است نه مذهب و ریشه و اصل و ادب

ای گفتی نیلوفر ، واقعا دیگه مثل اینا پیدا نمیشه :(

رفتن این جور آدما خیلی درد داره :(

نیلوفر مردابی یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:56 ق.ظ



ندا یاد استاد اقتصاد خرد و کلان خودمون افتادم

یارو یه گنده دماغی بود که نگوووووووووووووو ... هممون رو از این درس بیزار کرد.

به خدا حسرت خوردم وقتی از استاد فقیدت اینطوری گفتی اینقد خاطرات خوب و خط مشی های زندگی بهتون داده ...

روحش شاد ... خداوند هزاران بار قربن رحمتش کند

هعی
نیلوفر خیلی ماه بود
عاشقش بودم
یعنی وقتی فهمیدم فوت کرده شوکه شدم:(

واقعا خیلی خوش شانس بودم که شاگردش بودم

shahram جمعه 31 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:14 ب.ظ

ترم یک اقتصاد خرد میخوندی؟ اگه بله که دانشگاه شوته اگه نه که خودت اساسا شوت شوتایی

بله دقیقن ترم یک اقتصاد خرد داشتیم ما

shahram جمعه 31 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:01 ب.ظ

البته با لحن استاد متقی بخونش

عباس ذاکری سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 03:59 ب.ظ http://www.abbas-zakeri.com

خدایش بیامرزد
بزرگ مردی چون دکتر کمتر تو زندگیم دیدم
روش شاد و یادش گرامی

واقعا آدم هایی مثل ایشون کم بودن :(

رامش سوری چهارشنبه 28 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:33 ق.ظ

امشب یهو دلم هوای استاد خوبم رو تو کارشناسی کرد و اومدم گوگل سرچ کردم دکتر جلال متقی در کمال ناباوری فهمیدم استادم ۹ سال و نه ماهه که از بین ما رفته اونم با بدترین نوع سرطان

مجتبی دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 08:27 ق.ظ

آرامش ابدی نصیبش
به من میگفت شوت بزرگ

حسین روستائی جمعه 9 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 11:16 ب.ظ

امشب متوجه شدم ،واقعا دلم گرفت، علاوه بر استاد اقتصاد خرد به بچه ها درس زندگی هم میداد یادمه همیشه بچه هاش رو مثال میزد سارا و سهراب ، به جرات تنها استادی هست که هنوز صدا و خنده و خاطراتش به یادم مونده،خدا رحمتش کنه

اره دقیقا
همیشه از بچه ها ش مثال میزد

محمد جمعه 12 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 07:02 ب.ظ

سلام واقعا استاد خوبی بود خدا رحمتش کنه.. استاد متقی که کلاس هاش بخاطر تدریس عالی و خوبش همیشه شلوغ بود..دلم گرفت از خبر فوتش..حیف..حیف... سال ۸۷ استاد اقتصاد خرد وکلان در دانشگاه ازاد کرج درس می خوندم استاد ما بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد