شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

با تمام ِ وجود غمگینم ...

حس ستاره ای که 

    راه شب و گم کرده و

     تو روشنایی روز محو شده ! 

با تمام وجود غمگینم ...

حس مادر محتاجی که تن فروخت و تن نفروخت ...


با تمام وجود غمگینم ...

حس

   مادر محتاجی

     که درد کشید و

           تن نفروخت !

عمو

عمو عاشق نبود ،

اما زن عمو زیبا بود


چشمان زن عمو غم داشت

عمو دوستش نداشت


زن عمو مادر شد

عمو عاشق شد

اما

زن عمو غمگین تر شد

آخر عمو عاشق فرزند شد 


--

این شعر صرفا بازی با  لغات بود ه و ارزش دیگه ای نداره


آرامشت مبارک !

1


اولین بار است از آسودگی ات غمگینم !


دیگر از درد زانو بی تاب نیستی ،

دیگر نمیترسی ،

دیگر آشفته نیستی ؛


اما،

من غمگینم 

از این آسودگی !


بابا ، آرامشت مبارک !




---

2


بابا خوابی ؟؟

اینجا شبا سردت نمیشه ؟؟

روزا آفتاب تنت و نمیسوزونه؟؟

بابا دیگه اینجا تنهای نمیترسی ؟

دیگه دیر اومدنام نگرانت نمیکنه ؟

بابایی تو که سنگیننی پتو اذیتت میکرد ، میگفتی جون ندارم زیر پتوی سنگین تکون بخورم ، حالا اینجا اذیت نمیشی ؟؟ 

بابا پارچ آب یخ بالا  سرت بود همیشه ، حالا دیگه تشنه ات نیس ؟؟ 

بابا ، صدامو میشنوی ؟؟


بابا تو که انقد خوابت سنگین نبود ! بابا این خواب نیس ، تازه بیدار شدی ، ولی بابا من هنوز خوابم ؛بدون تو این خواب یه کابوسه ! 

بابا بیدارم کن ، تو رو به خدا منم بیدار کن ...


--

3


برای سنگ مزار بابا اینو نوشتم ، نمیدونم خوبه یا نه ؟؟


دیگر نشانی ام را گم نخواهی کرد ، 
اینجا برای ابد به انتظار نشسته ا م !