شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

برای نبودنت ...


پاییز که گذشت ؛
زمستان را هم بی تو قدم میزنم ، شاید 
بهار که بیاید ، تو هم بیایی
***

وقت رفتنت 
سنگ شدم تا بغضم را نفهمی 
اما بغض جوشید از چشمانم ...

دلخوری از بغض پری می فهمم
ناراحتی غصه داری می فهمم
دلواپس فردای با من بودنی
دلگیری از من اما درگیر منی

داری دل می زنی دل می کنی تو کم کم
من بهت حق میدم من حالتو می فهمم
داری دل می زنی دل می کنی تو کم کم
من بهت حق میدم من حالتو می فهمم

نبض احساستو می گیرم و حالت خوش نیست
این دفعه نیت من خیره تو فالت خوش نیست
دارم می بازمت ای داد بیداد
خودم کردم که لعنت بر خودم باد
دارم می بازمت ای داد بیداد
خودم کردم که لعنت بر خودم باد

نظرات 2 + ارسال نظر
قیچی جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ق.ظ

ندا کلن خیلی شاعرانه نوشتنت زیاد شده ها
یعنی زندگی برا تو همش شعره؟
خوبه والا
زندگیه من که همش چیز شعره...

طراوت جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ق.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

این یکی که دیگه خیلی خوکشل بود دختری ام

قیچی چیکارش داری؛ دوس داره خو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد