روز هاست
روبه روی نبودنت
چای مینوشم،
گیتار میزنم ،
شعر می نویسم ،
نقاشی میکشم ؛
اما
ناگهان بغض میکنم
فنجان و سازو دفتر شعرم را پرت می کنم
و روبه روی نبودنت زانو میزنم !
التماس میکنم به نبودنت
که بودنت را به یادم نیاورد اما
باز جای خالیت آوار میشود روی سرم و
نبودنت سرم داد میزندو
و من غمگین تر از همیشه
چای مینوشم
رو به روی نبودنت !
سلام
زیبا بود
راستی چرا به ما دیگه سر نمیزنین