ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چن هفته اس 5شنبه ها دارن تلخ میشن ، تلخ تر و تلخ تر؛ شدن یه تلخی ادامه دار ، اما این 5شنبه از همه بدتر بود!
بدتر که نه اما برای من تلخ تر بود ،از تلخ ترین بادومی هم که خوردم تلخ تر بود . انقدر تلخ که شاید تلخیش تا اخر دنیا از دهنم بیرون نره !
انقد تلخ بود که برادرم که تمام کوچه پس کوچه های تهران و میشناخت ، وسط میدون آرژانتین دور میدون وایساده بود و نمیدونست خونه از کدوم طرفه . که ازم پرسید از کجا باید برم .
تلخ بود که پست فرمون زار زار اشک میریخت و دعا میکرد دروغ باشه .
تلخ بود این که خواهرم از شدت گریه روی صندلی عقب ماشین از حال رفت .
تلخ بود که دیدن دستای لرزون برادرم که شماره دامادامونو میگرفت که بهش بگه مراقب خواهرم باشن که بعده این خبر حالشون بد نشه .
تلخ بود وقتی گوشه خونه دیدمش که روشو ملحفه سفید کشیده بودن .
تلخ بود هر کدوم خواهرم که از در میومدن التماس میکرد ن که بابا چشماشو باز کنه.
ولی تلخ تر از همه این بود که فهمیدم باید محکم باشم ، که بغضمو قورت بدم ؛ که بتونم بقیه رو آروم کنم.
نمیدونم تونستم یا نه ، نمیدونم میتونم یا نه ، اما دارم سعی میکنم ، سعی میکنم محکم باشم ،به خاطر مامان و آبجیا و داداشم . که هر کدوم یه شونه داشته باشن که دور از چشم بقیه سر بزارن رو شونه اش و زار زار گریه کنن.
داداشم خیلی تنها شده ؛ خیلی سخت بود برام وقتی جلو غسال خونه اومد یه گوشه بغلم کرد و گریه کرد ، گفت آبجی تو محکم باش ، گفت من و تو باید حواسمون به بقیه باشه ، گفت گریه نکن ، برو لیلا رو آروم کن . خیلی سخته مرد خونه بشی ، و اونقت خودت شونه برای گریه کردن نداشته باشی. دلم برای تنهایی داداشم سوخت، اینه که دارم سعی میکنم خوب باشم ، دارم سعی میکنم آروم باشم !
هر کی بهم زنگ زد و باهام حرف زد باورش نمیشد که بتونم انقد خوب تحمل کنم ، ولی خوب دارم سعی میکنم .
برام دعا کنید و برای بابام بیشتر دعا کنید .
مرسی از همدلی همه تو این مدت ، برای تک تکتون بهترینا رو ارزو دارم .