شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

خودم

بچه که بودم خیلی تنها بودم ، خیلی مظلوم بودم. جرئت حرف زدن نداشتم. یادمه انقد اروم حرف میزدم که هیچ کس نمیشنید چی میگم . 
حتی بلد نبودم باهم سن و سالای خودم بازی کنم 
همیشه یه گوشه تنها بودم. همین جوری بودم تا 18 -19 سالگیم . یه دختر اروم گوشه گیر ، تو دوسال کاردانیمم به هیشکی دوس نشدم که بخواد اون قد صمیمی بشه که حرفای دلمو بش بزنم ، هیچ شیطنتی نکردم و همون جوری ساکت و بی صدا رفتم و اومدم. 
یهو نمیدونم چش شد . 
یه روز صب که بیدار شدم ادم قبل نبودم ، جسارت پیدا کرده بودم ، خودم و باور کرده بودم ، کلی شیطنت میکردم. اون قد عوض شده بودم که ادمایی که میشناختمن میگفتن تو چطوری  انقد شیطون شدی ، ثبلنا صدات در نمی اومد ...

هنوزم نمیدونم چی شد ،فک میکنم یه معجزه بود که من تغییر پیدا کردم ...
هنوزم گیجم ، اما ندای الان رو بیشتر دوس دارم. به ندای الان کسی نمیتونه زور بگه ، سرش داد بزنه؛ ندای الان همیشه بهونه برای خندیدن داره ، ندای الان نیاز نداره که کسی تاییدش کنه ، پر از انرژی و اعتماد به نفسه 
راضیم از خودم .

برای تو ...

دوست دارم 

دستمو تو دستت بگیری

بگی که دوســــــــــت دارم

بگی ببخشید برای همه روزایی 

حرف دلمـــــــــــــــــــــــــــــو نگفتم 


بعد

 من تو چشات زل بزنم 

بگم منم دوســـــــــت دارم 

بگم ببخشید بابت همه روزایی 

که منتظر موندم تا تو اول بهم بگی !



پ.ن 1 : با این وجود بازم منتظم که تو اول بگی هااا 

پ.ن 2 : آهنگ دستم بگیر از فرامرز اصلانی 


دستم بگیر
دستم را تو بگیر
التماس دستم را بپذیر
درمانی باش پیش از آنکه بمیرم

آوازی باش پرواز اگر نیی
همدردی باش همراز اگر نیی
آغازی باش تا پایان نپذیرم

گلدانی باش گلزار اگر نیی
دلبندی باش دلدار اگر نیی
سبزینه باش با فصل بد و پیرم

از بوی تو
چون پیراهن تو
آغشته شد جانم با تن تو
آغوشی باش تا بوی تو بگیرم

لبخندی باش در روز و شب من
در هم شکست از گریه لب من
بارانی باش بر این تشنه کویرم

آهنگی باش دراین خانه بپیچ
پژواکی باش از بگذشته که هیچ
آهنگی نیست در نایی که اسیرم


آوازی باش پرواز اگر نیی
همدردی باش همراز اگر نیی
آغازی باش تا پایان نپذیرم

لبخندی باش در روز و شب من
در هم شکست از گریه لب من
بارانی باش بر این تشنه کویرم

آهنگی باش دراین خانه بپیچ
پروازی باش از بگذشته که هیچ
آهنگی نیست در نایی که اسیرم

از بوی تو
چون پیراهن تو
آغشته شد جانم با تن تو

آغوشی باش تا بوی تو بگیرم 

...

دوست دارم مدادمو دستم بگیرم و یه شاعرانه خوشگل بنویسم برای چشماش ولی حرفم نمیاد .....




خیلی سخته که
 به اونی که بهش تعهد داری هیچ حسی نداری ،
و خیلی سخت تره که 
به اونی که دوسش داری هیچ تعهدی نداری .....

مادر


نمیتونم بنویسم :( انگار  انگشتامم بغض کردن:(

نمیتونم زمین و بدون آغوش مادر تصور کنم، بدون خنده هاشو و نگرانیاش :(

نمیتونم روزی تصور کنم با صدایی جز صدای اون بیدار شم:(

نمیتونم تصور کنم صب بیدار شم و یهو بهم بگن مادرت نیست:(

نه خدایا نمیتونم تصور کنم:( 


نه برای خودم نه برای هیچ بچه دیگه ای :(

خدایا ، یه بچه داریم که دلتنگه مادرشه :( دلتنگه مادریه که تا دیروز ظهر باهاش حرف میزد و میخندید، خدایا این بچه داره دعا میکنه  ،داره دعا میکنه مامانش دوباره چشماشو باز کنه :(


خدایا تو میدونی مادر نداشتن تو این جهنم یعنی چی ؟:(

خدایا به همه بچه های زمین رحم کن:( 


خیلی داغونم:( خدایا حامد به مادرش احتیاج داره :( همه بچه های دنیا به مادرشون احتیاج دارن:(

لطفا مامان حامد و برگردون:( 

خدایا من به دکترا کار ندارم که چی گفتن ، من با خودت کار دارم :( مامان حامدو برگردون:( 


پ.ن : تا اطلاع ثانوی این وبلاگ آپ نمیشه ، این وبلاگ منتظره یه معجزه اس :( نذر کردم برای اون معجزه ، تا اون روز هم هیچی نمی نویسم:( مگر این که چهره خندونه حامدو که دستای مادرش تو دستشه رو ببینم:( 


خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا یه معجزه میخوام :( 


نذز کزدم جمعه ساعت 11 صب تو امامزاده صالح براش نون پنیر پخش کنم، هرکی دوس داشت بیاد اونجا با هم براش دعا کنیم. 


--

تـو که عاشـق ترین عـاشـقـایی
فرشته ای واسه عرش کبریایی

تو ای مادر صفا و شـور خــونـــه 
بـرکــت وجــودتنـــور خــونـــه

اگـه بـا این تـرانه حـقـیـرم
سر و پاتو من از طلا بگیرم
هنوز شرمندتم ای نازنینم
کـلام اولم ای بـهــتـریـنـم

مادر تویی جون پناه من
مادر تویی تکیه گاه من

مادر تویی جون پناه من
مادر تویی تکیه گاه من

مادر مـادر مــادر

تـویـی بالا تـرین معراج یک زن
تو عـمـری و تـو جونی پـاره تن

به قربون دو دسـت مـهـربونـت
بکش دست نوازش بر سـر من

سرم رو باز بذار به روی شونت
بـخـون لالایـی های عاشقونت

بـگو بـا مـن خـدای مـا بــزرگــه
فــدای اون دعـاهای شبــونـت

مادر تویی جون پناه من
مادر تویی تکیه گاه من

مادر تویی جون پناه من
مادر تویی تکیه گاه من

مادر مـادر مــادر

خدا از خاک عشق تو رو سرشته
فـرســتـاده از آســمـون فـرشته
تـا در آغــوش امـن خـود بـگـیـرم
کـه ایـن یـک ذره جا مثـل بهشته

بـــمـیــرم مـن اگـر بـا غصـه وغـم
گـذاشتــم روی دوشـت کوله باری

بشه ای کاش نگاهم سایه ساری
که روی چـشــم مـن قـدم بـذاری

بمـون مادر که دل بی تو می گیـره
دل کـوچـیـک مـن پـیـش تو شیـره

نشه کم سایه تو از سر من
خدا هرگز تو رو از من نگیره

مادر تویی جون پناه من
مادر تویی تکیه گاه من

مادر تویی جون پناه من
مادر تویی تکیه گاه من

مادر مـادر مــادر