شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

دریا

قلبم روی شن ها بود !

لمس کرد دستم

   در حسرت گرمی دستت

                        سردی دستان موج را !

   قلبی شنی را

        دریا ربود !

قلب من بود که روی شن ها بود !



«برای روز عشقی که باز تنها بودم !!»


تقدیم به دوست عزیزم امید !

نیمه ی من

شاید فراموش کرده خدا،
که تو را خلق کند!!!
سالهاست در پی تو میگردم
پی آن نیمه گم گشته خود
پی آن نیمه گم گشته که نیست
که اگر هست مال دیگریست!
من هنوز منتظرم ،
اما،
شاید فراموش کرده خدا !

سکوت

این منم و نشسته ای تو رو به روی من
نگاهم گره خورده در نگاه تو
غرق در نیاز لمس دستانت،
و این سکوت میان ماست!
یک حس پاک و این لحظه ناب ،
بی نیازی ما از تمام واژه ها!
در گیر توام؛
که مرا می فهمی، که مرا می خواهی
در گیر منی و این کلام بی صدا!
چه پر صداست این سکوت میان ما!



برای بهترین من ،سمانه

ستاره

قرن هاست غرق دروغم!
می درخشم و
میفریبم
آدمک ها را

غرق در توهم درخشانی من
می میرند؛
بی آنکه بدانند ،
من مردم!

این فاصله دور و قرن ها دروغ!
،کاش
میدانستید
ستاره کی مرد!

قهر

تمام شد،
تمام آنچه میان ما بود!

تو آنجا ایستاده ای!
روبه روی من
با لبخندی بر لبت

من ،
حلقه اشک در چشمانم
قلبم پر از درد؛پر از ترک!

بارها قلبم را شکستی،
هر بار لبخند زدم و گذشتم
اما،
این بار فرصتی برای بخشش نیست!
من غرق دردم
تو خنده بر لب
مست از قدرت
غرق در لذت شکستن قلبم!!

تو فریاد زدی !
من،
مرگ را تجربه کردم

تمام شد
تمام آنچه میان ما بود
با مرگ من