شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

خواهش

این آخرین خواهش من است؛
بگو از این جدایی غمگینی،
حتی به دروغ !
بگذار در هق هق شبانه ام؛
آرامم کند
نجوای صدایت
برای آخرین بار !

ایستگاه

قرن هاست ایستگاه ایستاده ؛
درست به اندازه انتظار من !
ریل ها
به میرسانند دلدادگان را ؛
اما
میان ما، فاصله اند این ریل ها !
تو آنجایی ؛
هر روز ؛
روی سکوی رو به رو ،
غرق در دنیای خودت
پر میکشی به سوی طلوع !
و باز هم
در انتظار صبحی دیگر
تنها می مانیم
ایستگاه و من !

4 my friend ,night_life!

از اون روزی که تو رفتی

تو رفتی و بعد از تو 
تازه فهمیدم چقدر تنهام
پر از اشکم
پر از دردم ، تموم لحظه هامو
همه شبهامو باریدم، از اون روزی که تو رفتی
توام بغض کردی،
از اون وقتی که چشمای منو دیدی
چرا رفتی تویی که عاشقم بودی!!
چرا موندم ، منی که بی تو میمردم؟!!
چرا رفتی ...

صدای من

سلام :دی
این شعر خودمه ،باصدای خودم!
شرمنده اگه کیفیتش پایینه،امکانات ضبط پیشرفته نداشتم :دی
لطفا نظراتونم بذارین
اسم شعر «از اون روزی که رفتی »
متنشو تو پست بعدی میذارم.
بازم میگیم نظر یادتون نره آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ

ستی

http://s1.picofile.com/file/6358013078/my_voice5.mp3.html


JUST 4 My Devil!

تقویم

این تقویم هم دروغگو شده !
تو سالهاست که رفتی ؟؟؟!
شاید ساعتی پیش بود !
من هنوز ابتدای جاده ایستاده ام ،
خیره به رد پای تو !
...
شاید هم دیروز بود !
نمیدانم !
اما ، این تقویم دروغ می گوید !