شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

تکرار

1

هر روز میگویم دوستت دارم ، 
حتی اگر 
تکراری ترین واژه بین مان شود 
حتی اگر بدانم  
فردا 
دوست داشتنت یک عادت روزمره میشود 
باز هم دوستت دارم 


2

چه امیدی به فرداست 
وقتی
عاشقانه هایمان 
درگیر تکرار دوستت دارمهایی شده 
که عادت روزمره ادم هاست ؟

* برای یه دوست خوب 

زخم سرباز

نمک به زخمم می پاشم 

که دوباره خواب نروم 


خواب بودم وقتی 

رویای تو نفسم شد 

لحظه ای که مست بودنت بودم 

تو رفتی 

تا کابوس نبودنت 

خنجر به قلبم بزند 

و حالا هر لحظه 

نمک می پاشم 

با این زخم سر باز 

دوبار خواب نروم 



می دانی منتظرم ؟


رد پای رفتنت را قاب گرفتم 
هر روز نگاهش میکنم
غبار از تنش پا میکنم و
و به انتظار امدنت میشینم 
وقتی بیایی ، میبینی 
خیلی از رفتنت نرفته 
اخر رد پایت تازه است


طلوع

با لبخند میروی و 
با لبخند بدرقه ا ت میکنم 
محال است بفهمی 
که نابود میشوم 
وقتی طلوع فردا لبخندت نباشد


خیال تو

خیالت را قرض بده
میخواهم با آغوش خیالت
تا صبح میان کوچه ها 
عشق بازی کنم
میدانی
امشب دل تنگم 
بیشتر از 
تمام فاصله های بین مان