شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

روز عشق


هر سال به یاد نبودنت یک شاخه گل لای برگ های کتاب سفید عاشقی مان میگذارم به امید روزی که بیایی.
باید قول بدهی که وقتی آمدی برایم یک شاخه رز بیاوری، فقط یک شاخه، یگانه بودن نشانه عشق من وتوست . 
باید قول بدهی قبل از انکه خیلی دیر شود میایی تا داستان عاشقی مان نیمه تام نماند ، هی مخاطب خاص قول می دهی ؟

پ.ن : طبق معمول خودم بودم و خودم اما ناراحت نیستم ، انتظار یه روز خوب ، همیشه شیرین تر از همون روز خوبه :)‎ 



زهر خند


همه جانم را خلاصه کردم در یک لبخند، که آن لحظه ای که دست در دست او از کنارم میگذری به رویت لبخند بزنم .
لبخند زدم و تمام شدم، همین !


غروب

هر روز غروب ، دو تا استکان کمر باریک و بر می دارم ؛ چایی می ریزم؛ تو یه نعلبکی خرما می چینم و می برم کنار شومینه. 

یه استکان و می زارم جلوی خیالِ تو و اون یکی و خودم بر می دارم؛ بعد شروع میکنم به درد و دل و حرف زدن با خیالت ؛و آخرشم می پرسم تو چه خبر ؟

اون موقع اس که سکوتت یادم میاره که تو نیستی؛ استکان چای یخ زدتو بر می دارم می زارم تو سینی و میرم تو آشپزخونه پای شیر آب؛ اون وقت که دارم یه آب به استکان می زنم با خودم میگم یه روز میاد که جواب سوالمو بده  و بغضمو خفه می کنم . 


همین روزاس که بغض نبودنت من و خفه کنه ؛ کاش فردا غروب کنارم باشی ...

اگه بیای ...

اگه بیای میبخشمت به خاطر

تمام روزای بارونی که بدون  تو قدم زدم 

تمام روزای عشقی که به جای تو برای خودم گل خریدم 

تمام لحظه هایی که بهت احتیاج داشتم تا بهت تکیه کنم و نبودی 

تمام شعرایی که برات نوشتمو تو نبودی که بخونیشون 

تمام دوستت دارمایی که باید ازت میشنیدمو نشنیدم 

و برای تمام روزهای جوونیم که به انتظار تو نشستم ، روزایی که میشد کنار هم باشیمو تو حرومشون کردی

اما با این همه اگه بیای میبخشمت