-
برای دخترم ...
سهشنبه 13 فروردینماه سال 1392 17:45
اگه یه روزی دختر دار شم ، هیچ وقت تو بچگیاش لباس عروس تنش نمیکنم که از همون بچگی دلش و فکرش تو چین چین لباس گیر بیافته و فک کنه برای خانم شدن ؛ خوشبخت شدن باس یه روزی اون لباسو تنش کنه ! اگه یه روزی دختر دار شم ، هیچ وقت تو بچگیاش موهاشو و درس نمیکنم و به لبای خوشگلش رژ نمیزنم، که فکرش تو این سرخی مصنوئی گیر نکنه و...
-
لب
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 17:55
1 عاشق شدی و شعرهایت سرخ شدند از داغی لب هایم ... 2 نفس به نفس داغ لبانت را خریدارم بر عریانی تنم
-
حسود
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1392 23:25
این روز ها حسود شده ام حتی به فروشنده دورگرد سر نبش که زودتر از هرکس آمدنت را می فهمد این روزها حسود شده ام حتی به دخترک نابینای همسایه که عطر حضورت را گرم تر از من حس میکند این روزها حسود شده ام حتی به دستگیره در خانه مان که قبل از تن من لمس می کند آمدنت را اما همه حسادت هایم ته میکشد وقتی لبخند مهربانت پخش میشود روی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 فروردینماه سال 1392 13:42
خودم را به نفهمی زدم که نفهمم نخواستنت را !
-
اولین هفت سین نبودنت...
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1392 13:07
عید مبارک بابا
-
برای نبودنت ...
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1391 19:58
نبودی اشک هایم را پاک کنی ، چشمانم خشک شدند
-
با تمام وجود خوشبختم ...
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 21:49
خوشبختی یعنی بوسه خواهر زاده دوساله ات وقتی که خوابی و اون میخواد بیدارت کنه وقتی دستای کوچولوشو روی صورتت میکشه و با زبون شیرینش صدات میکنه اون لحظه هیچ فکری تو سرت نیست، جز بغل کردن و بوسیدنش و من با تمام وجود خوشبختم ...
-
با تمام وجود خوشبختم ...
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1391 19:35
خوشبختی یعنی دراز کشیدن تو بغل مامان و نوازش دستاش بین موهات اون لحظه هیچ غمی تو دلت نیس هیچ فکری تو ذهنت نیس احساس قدرت، آرامش و عشق میکنی و من با تمام وجود خوشبختم ...
-
حوا
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1391 23:46
مجبورم دوستت داشته باشم ، تو تنها ادم این حوایی !
-
دار
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1391 13:52
پاهایم زنجیر شده به مهربانی آغوش طناب دار!
-
شروع نو
شنبه 5 اسفندماه سال 1391 18:57
به یه جرقه احتیاج دارم ؛ یه انگیزه تازه برای زندگی ؛ مامانم الان فقط بهونه اس برای زنده بودنم ، ولی احساس میکنم از تو یخ زدم ، مردم . به یه کمک احتیاج دارم ، دارم سعی میکنم خودمو دوباره پیدا کنم .
-
دلتنگ 3
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1391 21:05
دلتنگم به اندازه تمام آغوش هایی که به من بدهکاری
-
روز عشق
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 17:40
هر سال به یاد نبودنت یک شاخه گل لای برگ های کتاب سفید عاشقی مان میگذارم به امید روزی که بیایی. باید قول بدهی که وقتی آمدی برایم یک شاخه رز بیاوری، فقط یک شاخه، یگانه بودن نشانه عشق من وتوست . باید قول بدهی قبل از انکه خیلی دیر شود میایی تا داستان عاشقی مان نیمه تام نماند ، هی مخاطب خاص قول می دهی ؟ پ.ن : طبق معمول...
-
خراب
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 22:20
شب عشق که تنها باشی، این آهنگم که گوش بدی خرابِ خراب میشی ، اما این حال خراب و خریدارم ؛ گوش بدید سینا حجازی-خراب همش غم بود ،می دونم ولی من عاشقش بودم میگید کم بود ،می دونم ولی من عاشقش بودم می گفتین با یکی دیگه اس چشاتو یکمی وا کن می دونم ، میدونم ولی من عاشقش بودم آخه وقتی که می خندید دلم به خنده هاش خوش بود به...
-
کاش خدا می دانست
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 20:48
کاش خدا می دانست تو کجایی! ایران خاک گرفته تاب میخورد روی خستگی دیوار و من خیره به بی تابی اش بی تاب رد پای تو بودم و مادرم زیر لب دعا میخواند که فراموشم شود نبودنت اما من فکر میکردم چه می شد اگر خدا می دانست تو کجایی ؟
-
ندا جان
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 22:03
الان من براش ندا جانم، عزیزش ، عزیز دلش! نمیدونم بعد ها قرارِ براش چی باشم و کی باشم ، برای همین بهش گفتم نه! ازم دلخور شد، نارحتِ ؛ اما اینجوری حداقل همیشه نداجانش، عزیزش، عزیز دلش می مونم ! دلخوری از بغض پری می فهمم ناراحتی غصه داری می فهمم دلواپس فردای با من بودنی دلگیری از من اما درگیر منی داری دل می زنی دل می کنی...
-
زهر خند
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 20:09
همه جانم را خلاصه کردم در یک لبخند، که آن لحظه ای که دست در دست او از کنارم میگذری به رویت لبخند بزنم . لبخند زدم و تمام شدم، همین !
-
یه روز خوب
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 19:10
یه روز خوب یعنی من همراه مامانم توی درکه :) اگه یه روزی مادر شدم قول میدم شبیه مادر خودم باشم :) نه نیاورد و تو اونجایی که تونست پا به پای من اومد بالا :)
-
غروب
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 20:47
هر روز غروب ، دو تا استکان کمر باریک و بر می دارم ؛ چایی می ریزم؛ تو یه نعلبکی خرما می چینم و می برم کنار شومینه. یه استکان و می زارم جلوی خیالِ تو و اون یکی و خودم بر می دارم؛ بعد شروع میکنم به درد و دل و حرف زدن با خیالت ؛و آخرشم می پرسم تو چه خبر ؟ اون موقع اس که سکوتت یادم میاره که تو نیستی؛ استکان چای یخ زدتو بر...
-
اگه بیای ...
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 21:05
اگه بیای میبخشمت به خاطر تمام روزای بارونی که بدون تو قدم زدم تمام روزای عشقی که به جای تو برای خودم گل خریدم تمام لحظه هایی که بهت احتیاج داشتم تا بهت تکیه کنم و نبودی تمام شعرایی که برات نوشتمو تو نبودی که بخونیشون تمام دوستت دارمایی که باید ازت میشنیدمو نشنیدم و برای تمام روزهای جوونیم که به انتظار تو نشستم ،...
-
برای بابا...
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 20:46
بعضی وقتا میام خونه، همون جای همیشگی که دراز میکشیدی رو نگا میکنم، دلم برات تنگ شده ، بابا خسته ام . از وقتی رفتی دختر بودن و فراموش کردم، دارم سعی میکنم ، مرد خونه باشم :( ولی من کجا و تو کجا ؟ بابا لیلا با این که هیچ وقت باهات حرف نمیزد و درد و دل نمیکرد، این روزا بهت نیاز داره، من نمیتونم جای خالیتو براش پر کنم، به...
-
برای نبودنت ...
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 22:55
من محکومم به حبس در نبودنت !
-
دلتنگی
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1391 20:07
دلم پر حرفِ ، مغزم خوابش میاد ، بش میگه زر نزن بزار بخوابم ! حالا دلم انقد پر حرفِ نگفته شده که تنگ شدِ !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 دیماه سال 1391 20:04
-
مخاطب دارد!
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 19:42
دروغ چرا واقعن دلتنگتم ... اینم برای تو hello
-
با تمام وجود غمگینم
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 22:07
حس وقتایی که نوشته هام بوی تورو گرفتن و تو دست دیگری رو!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 20:28
چن روزی نیستم ... جای خوبی میرم...
-
خانه ای روی آب
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 22:31
وقتی که تو باشی آرامم حتی در خانه ای روی آب !
-
عطر نبودنت
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 21:38
خسته که میشوم از نبودت عطر تورا به دستانم میزنم و موهایم را نوازش میکنم آن وقت غرق میشوم در خاطرات بودنت !
-
dream
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 19:34
یه شب وقتی که خوابی، میام خوابتو میدزدم اون وقت توی خوابت تو عاشقم میشی اون وقت تا خود صب یه عاشقانه می سازیم شیرین و رویایی ولی فقط از یه چیز میترسم که صب از خواب بپری و بگی یه خواب بد دیدم ، که یه لیوان آب خنک بخوری و بگی خدارو شکر یه خواب بود