-
داستان
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 19:24
بازم دیر رسیدم به کلاسم .وقتی از در کلاس رفتم تو مثه همیشه ردیف اول کلاس نشسته بود ! آخه پسرم انقد خر خون ! منم مثه همیشه رفتم آخر کلاس نشستم . حوصله جزون نوشتن نداشتم از طرفیم هوای بهار و اتاب گرم از پشت شیشه و حرفای خواب اور استاد و ... ِ چشام باز نمیشد ولی اون برعکس من با دقت تمام به حرفای استاد گوش میداد و همه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 20:34
اینم شماره تلفن برای رزورو بلیط برای دیدن تئاتر ستاد خاکسار . محشره . برید تماشااااااااااااااااااااااا تلفن روزرو بلیط 44014252 09191301370
-
واییییییییییییی
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 01:32
امان از دست این سعید خاکسار!!!! ترکوند صحنه رو !!!!! دیدن تئاتر شو از دست ندید !!!! من برای یکسال ازش انرژی مثبت گرفتم فوق العاده بود اینم ادرس محل تهیه بلیط: فلکه دوم صادقیه بلوار ایت الله کاشانی بلوار اباذر مجتمع پردیس زندگی هر روز هم تو روزنامه همشهری تبلیغش هست از دست ندید دیدنشووووووووووووووووووووووووووووو
-
سرما
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1390 22:03
ترسیده بودم از صدای موج ها سردی آب و تاریکی دریا! رود رها میشد در آغوش دریا بی هراس از سیاهی آب ! دور میشدی تو خندان از هراس من ! و من گم کردم تو را در آغوش دریا!!!! تنها به روی ساحل لرزیدم خیره ماندم به دریا ... فقط سیاهی و سیاهی ! لحظه ها و روزها گذشتند اما من هنوز هم میلرزم از حس وحشت و تنهایی !
-
سال نو مبارک!
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 17:29
http://up.iranblog.com/images/51oujtv62h07b5jnnuxo.mp3
-
سرگردان
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 23:49
داشتم به این فکر میکردم تا حالا تو زندگیم چن بار عاشق شدم ؟؟؟؟ دیدم هیچی !!! تا حالا تو زندگیم هیچ وقت نبوده که دلم واسه کسی اون قد تنگ بشه که وقتی میبینمش از شوق بغض کنم هیچ کسی و اونقد دوست نداشت که ترس از دست دادنش کابوس شبام شه! هیچکس رو اونقد نخواستم که وقتی دستش رو تو دست یکی دیگه ببینم حسودیم شه!!... که وقتی تو...
-
تولدی در برف
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 22:05
سکوت برف و سکون کوه؛ قصه تکراری کوهستان ها! اما من زندگی را یافتم، در آغوش برف *** گم شده در سپیدی و سردی برف سرمای مرگ را چشیدم! یعنی همین بود ، سهم من از بودن ؟ از آغوش خورشید ؟ از بوسه ی باران ؟ از نوازش دانه های برف ؟؟؟ *** از تو ممنونم برای تولد دوباره ام ! امروز ، با تو فهمیدم ، گرمی آغوش آفتاب را بوسه عاشقانه...
-
من یک دخترم!!
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 22:30
من یک دخترم ! هر روز صبح چشم میگشایم و در ایینه به خود مینگرم و به خودم میگویم دختر خوبی باش!!!چون شما هرروز همین را میخواهید !هر روز میگووید دختر خوب باید ... ! دختر خوب نباید ...!!! خسته ام از تمام باید ها و نباید ها . من عاشق رقص زیر بارانم ،اما ... من عاشق صعودم ،عاشق تنهایی در کوهستان ، اما .. همیشه گذشته ام از...
-
شعری برای خودم
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 23:59
شعر ستاره با صدای خودم برای شنیدن شعر اینجا کلیک کنید.
-
ستاره صبح
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 23:24
من با توام هرگاه ، نگاهت تنهاست و دلت تنگ است ! کلامی بگو که من برای شنیدن کنارتوام ! شانه هایم برای تو ، تمام غمت مال من ! لبخند هایم برای تو ؛اما فراموش نکن من کنار توام هر بار که غمگینی ! کاش بگذاری ستاره صبح شبهای غمت من باشم !! « برای ناب ترین لبخندت »
-
برف
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 22:26
تا وقتی تو هستی که دستانم را بگیری، آرزو میکنم هر روز زمین بخورم! کاش تابستانها هم برفی بود ! برای بچه های گروه جوانان ایران زمین !
-
دوستی
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 00:52
-
دریا
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 00:12
قلبم روی شن ها بود ! لمس کرد دستم در حسرت گرمی دستت سردی دستان موج را ! قلبی شنی را دریا ربود ! قلب من بود که روی شن ها بود ! «برای روز عشقی که باز تنها بودم !!» تقدیم به دوست عزیزم امید !
-
نیمه ی من
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 12:04
شاید فراموش کرده خدا، که تو را خلق کند!!! سالهاست در پی تو میگردم پی آن نیمه گم گشته خود پی آن نیمه گم گشته که نیست که اگر هست مال دیگریست! من هنوز منتظرم ، اما، شاید فراموش کرده خدا !
-
سکوت
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 12:03
این منم و نشسته ای تو رو به روی من نگاهم گره خورده در نگاه تو غرق در نیاز لمس دستانت، و این سکوت میان ماست! یک حس پاک و این لحظه ناب ، بی نیازی ما از تمام واژه ها! در گیر توام؛ که مرا می فهمی، که مرا می خواهی در گیر منی و این کلام بی صدا! چه پر صداست این سکوت میان ما! برای بهترین من ،سمانه
-
ستاره
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 12:02
قرن هاست غرق دروغم! می درخشم و میفریبم آدمک ها را غرق در توهم درخشانی من می میرند؛ بی آنکه بدانند ، من مردم! این فاصله دور و قرن ها دروغ! ،کاش میدانستید ستاره کی مرد!
-
قهر
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 12:01
تمام شد، تمام آنچه میان ما بود! تو آنجا ایستاده ای! روبه روی من با لبخندی بر لبت من ، حلقه اشک در چشمانم قلبم پر از درد؛پر از ترک! بارها قلبم را شکستی، هر بار لبخند زدم و گذشتم اما، این بار فرصتی برای بخشش نیست! من غرق دردم تو خنده بر لب مست از قدرت غرق در لذت شکستن قلبم!! تو فریاد زدی ! من، مرگ را تجربه کردم تمام شد...
-
من و تو
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:59
بین من و تو عشقی است ، که فقط ما میدانیم هست آن سو تویی که مجنون منی ؛ این سو منم که می میرم بدون تو! بین من و تو عشقی است ، که همیشه بوده آن طرف تو و دلواپسی ندیدنم؛ این سو من و دلهره دوری تو! بین من و تو عشقی است ، که همیشه می ماند آن سو تویی عاشق تر ؛ و این سو من دیوانه تر از پیش! این عشق، همیشه اینجاست بین من و تو...
-
خواهش
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:56
این آخرین خواهش من است؛ بگو از این جدایی غمگینی، حتی به دروغ ! بگذار در هق هق شبانه ام؛ آرامم کند نجوای صدایت برای آخرین بار !
-
ایستگاه
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:52
قرن هاست ایستگاه ایستاده ؛ درست به اندازه انتظار من ! ریل ها به میرسانند دلدادگان را ؛ اما میان ما، فاصله اند این ریل ها ! تو آنجایی ؛ هر روز ؛ روی سکوی رو به رو ، غرق در دنیای خودت پر میکشی به سوی طلوع ! و باز هم در انتظار صبحی دیگر تنها می مانیم ایستگاه و من ! 4 my friend ,night_life!
-
از اون روزی که تو رفتی
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:41
تو رفتی و بعد از تو تازه فهمیدم چقدر تنهام پر از اشکم پر از دردم ، تموم لحظه هامو همه شبهامو باریدم، از اون روزی که تو رفتی توام بغض کردی، از اون وقتی که چشمای منو دیدی چرا رفتی تویی که عاشقم بودی!! چرا موندم ، منی که بی تو میمردم؟!! چرا رفتی ...
-
صدای من
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:37
سلام :دی این شعر خودمه ،باصدای خودم! شرمنده اگه کیفیتش پایینه،امکانات ضبط پیشرفته نداشتم :دی لطفا نظراتونم بذارین اسم شعر «از اون روزی که رفتی » متنشو تو پست بعدی میذارم. بازم میگیم نظر یادتون نره آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ ستی http://s1.picofile.com/file/6358013078/my_voice5.mp3.html JUST 4 My Devil!
-
تقویم
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:32
این تقویم هم دروغگو شده ! تو سالهاست که رفتی ؟؟؟! شاید ساعتی پیش بود ! من هنوز ابتدای جاده ایستاده ام ، خیره به رد پای تو ! ... شاید هم دیروز بود ! نمیدانم ! اما ، این تقویم دروغ می گوید !
-
لبخند
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:30
سالهاست در گیر آن لبخندم گرم، آرام و مطمئن! وقتی تو لبخند میزنی؛ دنیا می خندد زمان می ایستد و من، عاشق تر می شوم؛ کاش، لبخند بزنی فقط یکبار ،لبخند بزنی، آن هنگام که نگاهت گره می خورد در نگاهم! کاش!
-
کوچه های اردیبهشت
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:25
از تو گذشتم آنچنان که زمان ، از من می گذرد! بی بازگشت، بی حسرت، با امید ! *** گم کرده ام دستانت را، در کوچه های اردیبهشت! و حالا ، سالهاست در به در آن دستهایم! *** با نگاهت آتش گرفتم؛ با نفس هایت ذوب شدم؛ و با لمس دستانت خاکسترم کردی ! و من هیچ شدم در عشق تو! اما، تو گذشتی از من؛ همچون باد سرد پاییز و آن حس آن شور آن...
-
سایه
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:24
سایه او شدی! در بی حواسی پس از دیدارش رها کردی دستانم را! من ماندم و نگاه در امتداد تنهایی کوچه و دو سایه که می گذرند از من!
-
شوق
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:23
کم کم می سوزد تن من ! اشتیاق لمس تو، به آتشم کشید با من بمان ؛ حالا که گلوله آتشم با من بمان
-
سوال
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:22
یک سوال مبهم تو دروغ میگویی؟!!! من که باورت دارم
-
قول
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:21
اینجا فقط منم که عاشقم! تو؟ می بینم پر کشیدنت به سوی او را! میرسد روز بی تو بودن! اما، به من قول بده! رها نکنی ؛ هرگز دستان او را!
-
باور
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:20
تو دروغ می گویی! صادقانه ترین کلامت بود ! این دروغ شاید بزرگتر بود از تمام دروغ های تو! شاید دروغ باشد ، نخواستن تو؛ اما، برو! من عادت ندارم به شنیدن دروغ